از آن جهنمی که بهشت شد، یک عمر گذشت/خنده هایی که ایران را به جام جهانی برد
20
سال گذشت.
به گزارش پیروزی دیلی، واقعا 20 سال، خودش یک عمر است، یا زمانی مناسب برای تغییر یک نسل. نسلی که تب فوتبال را تجربه کرد، تبی فراگیر.
نسلی که هم افراط را بسیار تجربه کرده بود و هم تفریط را. نسلی که خودش را با ورزش و فوتبال و بازیهای تیم ملی و کریهای سنگین و دعواهای مهلک دربیها سرگرم میکرد.
واقعا 20 سال از آن روز عجیب گذشت که برای همه ما نوستالژی شد. تب فوتبال خیلیها را گرفته بود، اما زیاد بودند کسانی هم که مخالف این جو و این فوتبال بودند و همان کلیشه معروف، «11 نفر بیکار دنبال یک توپ میدوند!» را دائم تکرار میکردند، اما همانها هم اگر پای حرفشان بنشینی، از آن 8 آذر به یادماندنی، خاطرات شیرینی دارند.
از روزی که 90 دقیقه، به اندازه 900 دقیقه برایمان دلهره و اضطراب داشت.
* یک فیلم روی دورِ تند!
آنها در تهران یک مساوی یک-یک گرفته بودند، در آزادی، آنجایی که برای بسیاری تیمها جهنمی است برای خودش، اما نه برای استرالیایی که خودش تجربه بازی کردن در ورزشگاه پر از تماشاگر را داشت، نه برای استرالیایی که همه بازیکنانش در بهترین لیگهای دنیا بازی میکردند و هر کدام کلی تجربه و افتخار فردی را به دوش میکشیدند. آنها به جرات بهترین نسل فوتبالی کشورشان بودند، در مقابل دوستداشتنیترین نسل فوتبالی ما، اما وزن فنی آنها به مراتب از ما سنگینتر بود، خیلی سنگینتر.
بعد از تساوی در تهران، حالا مانده بود ملبورن که می دانستند آنجا را برای تیم ما جهنم خواهند کرد. بازی که شروع شد انگار فیلم را گذاشته بودند روی دور تند! هنوز صحنه صددرصد گل قبلی را هضم نکرده بودیم که استرالیاییها دوباره صاحب موقعیت صددرصد دیگری میشدند. در شوک بودیم، تیم ملی هم انگار به کما رفته بود!
کار از تحلیل گذشته بود، صدای کسی درنمیآمد. یعنی اصلا فرصتی نبود که کسی تحلیلهای متداول فوتبالی را بگوید و تخمهاش را بشکند. تیم 11 نفره استرالیا بود و یک عابدزاده. نه اینکه بقیه تلاشی نکنند، ولی استرالیاییها در توپربایی حرف نداشتند.
* خندههایی که ایران را به جامجهانی برد
در همان دقایق ابتدایی بازی، میشد چند بار دروازه تیم ملی فرو بریزد، اما کاپیتان عابدزاده هم توپ میگرفت و هم می خندید! خندههایش همه را آرام میکرد. با یک دست توپ می گرفت تا سرعت بازی را بگیرد، تا خودباوری از دست رفته را به تیمش منتقل کند. کاپیتان کلی توپ گرفت و مانع از گلزنی استرالیاییها شد، اما دو گل هم خورد. حتی بعد از گلها هم میخندید. اصلا عابدزاده بود و خندههایش. شاید به راستی خندههای او بود که ایران را به جامجهانی برد!
خندههایی که همیشه معجزه میکرد. او همیشه درون دروازه آرامش داشت، نگاه مدافعان که به او میافتاد خیال شان راحت بود که توپ از آنها هم رد بشود، کمتر پیش میآید از عابدزاده هم رد بشود. جدا از کیفیت فنی، عابدزاده مدیری تمامعیار در زمین بود که میتوانست در جنگهای داخل میدان، همتیمیهایش را به بهترین شکل ممکن مدیریت کند. او برای این کار، یک تاکتیک مشخص داشت: تزریق آرامش به تیم و سلاحش هم خنده بود.
خندههایی که هنوز هم زیباترین خندههای تاریخ فوتبال ماست، با دستانی معجزهگر که اهل ریسک کردن بود. میدانست اگر در آن جهنم و زیر آن فشار، توپ را با یک دست بگیرد، چقدر این موضوع بر روحیه مهاجمان استرالیا تاثیر منفی و چقدر بر احیای شهامت مردان خودی تاثیر مثبت خواهد داشت. کمتر کسی است که اعتقاد نداشته باشد که عابدزاده خندید، ایران به جامجهانی رفت.
* آن 8 دقیقه تمام نشدنی و سوت ساندرپل
دو گل خورده بودیم و بیشتر از 10 گل هم نخورده بودیم، آنها یکپارچه حمله بودند و ما فقط مدافع، بازی هم 90 دقیقه بود. اصلا حرف همه همین بود که برویم به ملبورن که کمترین گل را بخوریم. نرفته بودیم که ببریم. تماشاگر عصبانی و دیوانه استرالیایی با چاقو به دروازه عابدزاده حمله کرد، واکنشی که دروازهبان ایران به این صحنه داشت، موتور گلزنی تیم ملی ایران را روشن کرد. کریم باقری گل زد ولی از شادی چندان خبری نبود، زدن گل دوم به مارک بوسنیچ چیزی شبیه به معجزه میمانست، آن هم در آن ورزشگاه.
خیلیها لحظه لحظه آن بازی و آن گزارش و آن 90 دقیقه را حفظ شدهاند. میدانند در فلان ثانیه، کی به کی پاس میدهد، اما همانها هم هر بار دوباره بازی ایران و استرالیا را میبینند باز هم استرس دارند که نکند ببازیم. آخر مگر با آن حجم حمله و موقعیت گل، میشود بازی را دو-دو کنی و جواز حضور در جامجهانی را بگیری؟! و خداداد، به قول جواد خیابانی که در آن بازی بهترین گزارش عمرش را داشت: «غزال تیزپای فوتبال ایران» به شکلی عجیب بوسنیچ را روی زمین مقهور زیرکی خود کرد و گل دوم.
خداداد راست میگوید، آن گل، گلِ عزیزی نبود، دست خدا بود و خدا هم در آن هشت دقیقه ی تمام نشدنی، از این گل که دعای 70 میلیون ایرانی پشت آن بود، محافظت کرد. بازی به یادماندنی 8 آذر، برای ما در دو بخش ابتدا و انتهای بازی خلاصه میشود. 20 دقیقه ابتدایی و 8 دقیقه وقت اضافه که آنها استرالیایی بودند خشمگین و مهاجم برای رسیدن به جامجهانی.
و سوت ساندرپل و صعود ایران به جامجهانی 1998 فرانسه...
مرضیه دارابی