الهه منصوریان: علی دایی الگوی من است و از پستش خیلی خوشحال شدم
شب های ششم و هفتم ماه رمضان مردم پای برنامه ماه عسل نشستند و به درد دل
سه خواهر قهرمان ووشو گوش دادند و پا به پای شان اشک ریختند.
البته شهربانو، سهیلا و الهه سه قهرمان ووشو چند ماه پیش هم در مستند زندگی نامه شان ناگفته های شان را گفتند. کاری که کمتر کسی حاضر به انجام آن است. این بار اما نوبت احسان علیخانی بود که پای آنها را به رسانه ملی باز کند.
حرف های خواهران منصوریان در ماه عسل و آشتی با پدرشان بعد از 15 سال فضای مجازی را پر کرد از تقدیر و تبریک. علی دایی، کمیل قاسمی، پرستو صالحی و ...
الهه که کوچک ترین خواهر خانواده است، در گفت و گو با «گل» از اتفاقات ماه عسل حرف زد. اتفاقاتی که او را به شیرین ترین و خوشحال ترین روزهایش رسانده است.
حضور در ماه عسل با اتفاقات خوشی برایت تمام شد. کمی از حس و حالت در این برنامه بگو.
همه می دانند ماه عسل برنامه ای است که در آن تمام رازهای زندگی ات را می گویی. من هم تا به حال نشده بود برای کسی درددل کنم. ما همیشه مشکلات را خودمان حل می کردیم و روی پای خودمان بودیم و اصلا از هیچ کس کمک نمی گرفتیم. اما در این برنامه با همه مردم ایران درددل کردم و رازهای زندگی ام را گفتم. الان دیگر همه مردم ایران هم راز من هستند. راستش فکر نمی کردم اینطوری پیش برود. فکر می کردم با گفتن حرف هایم راحت و از سختی ها خالی می شوم اما حالا مردم بیشتر به ما توجه دارند. این خیلی خوب است اما از الان به بعد باید بیشتر تلاش کنیم و بهتر از قبل باشیم.
دیدن پدرت در این برنامه چه حسی برایت داشت؟
بزرگ ترین دلخوری ما بعد از 15 سال تمام شد. نه اینکه او را در این مدت اصلا ندیده باشم، گاهی پیش آمده بود که همدیگر را جایی می دیدیم اما اینطور نبود که با هم حرف بزنیم چون خیلی از هم دلگیر و ناراحت بودیم. اما بالاخره این اتفاق افتاد و تمام دلخوری ها از بین رفت. این تنهایی ما بود که اذیت مان می کرد. پدر هم تنها و دلشکسته بود و بیشتر از ما درد داشت. همه آرزو دارند که در کنار پدرشان باشند و نبود او بدترین اتفاق بود. من باید زودتر جلو می رفتم اما در نهایت این اتفاق در ماه عسل رقم خورد.
برای مستندصفر تا سکو می گفتی خیلی برایت سخت بود که برخی مسایل زندگی ات را بیان کنی. این بار که در برنامه زنده صحبت می کردی راحت صحبت می کردی؟
در این مورد صفر تا سکو خیلی به من کمک کرد. من متوجه شدم مردم برداشت بدی از جریان زندگی من ندارند به همین خاطر راحت تر در برنامه زنده با آنها صحبت کردم. اما هرچه باشد باز هم سخت بود. فشار خیلی زیادی روی ما بود و حتی می توانم بگویم از مسابقات جهانی هم فشار بیشتری را تحمل کردم. اما من با این حضورم پیامی داشتم.
چه پیامی؟
ما تنها در این شرایط به دنیا نیامده ایم و خیلی ها مثل ما هستند و مشکل ما را دارند. اما برخی ها تلاش می کنند و به خواسته های شان می رسند و برخی دیگر می گویند ما که نمی توانیم و قید اهداف شان را می زنند. من واقعا آرزویم این بود که به تیم ملی برسم و برایش تلاش کردم. پدرهایی هم هستند که این اتفاق برای شان افتاده باشد اما بدانند که ما فقط محبت شان را می خواهیم. من حاضر بودم به هیچ کدام از این موفقیت ها و مدال ها نمی رسیدم اما آن حسرت ها و گذشته ای که داشتیم را تجربه نمی کردم. اما از الان به بعد من خوشحالی کنار پدر بودن را دارم. پدرها هم این کارها را نکنند (خنده).
بعد از اولین شب ماه عسل پستی در اینستاگرام گذاشتی و گفتی نمی توانی پدرت را ببخشی.
من آن شب سه ساعت با مردم حرف زدم. در 15 سالی که گذشت سختی های زیادی کشیدیم ولی کسی جای من نبود که این سختی ها را درک کند. خطرات زیادی در این چند سال متوجه ما بود و من به این سختی ها فکر می کردم. این پست هم به همین خاطر بود.
می دانی که بعد از ماه عسل اینستاگرام پر شد از عکس های شما. خیلی از ورزشکاران مثل علی دایی هم برای تان پست گذاشتند.
بله واقعا از همین جا از همه آنها تشکر می کنم. خیلی از این ورزشکاران الگوی من بودند. مثل آقای دایی. پست های این افراد خیلی من را خوشحال کرد. البته من خیلی زود برای آقای دایی پیام تشکر فرستادم. اینکه اسطوره فوتبال ایران و جهان در مورد زندگی ما بنویسد و بگوید قهرمان واقعی هستیم افتخار بزرگی است. مردم هم الان بیشتر از گذشته ما را دنبال می کنند. به نظر من مردم دیگر فقط به مدال فکر نمی کنند و این اخلاق و رفتار است که برای شان مهم است. ما هم با این حمایت وظیفه داریم به هر دو مورد برسیم.
عکس تو با صورت شکسته در مسابقه جهانی و اینکه خون ات را قورت می دادی بیشتر از هرچیز بین مردم بازتاب داشت. در حالی که از این اتفاق زمان زیادی می گذرد.
بله همینطور است. ما از همان ابتدا راه مان خیلی تلاش کردیم و خیلی کارها کردیم که پرچم کشورمان را بالا ببریم اما چون از همان ابتدا دیده نشدیم انتظاری نداریم. این مسابقه هم برای سال 92 بود و مردم بعد از چند سال امروز متوجه آن شدند که من چقدر درد کشیدم و سختی تحمل کردم. صورت من در آن مسابقه از شش جا شکست و من تا شش ماه نمی توانستم غذا بخورم اما کسی نفهمید. آن زمان آنقدر از ورزش زده شدم که اگر راه دیگری داشتم و درآمدی غیر از ورزش به دست می آوردم خداحافظی می کردم. وقتی آنقدر درد می کشی اگر چهار نفر سختی ات را ببینند و بگویند دستت درد نکند، دلگرم می شوی. اما حالا مردم بعد از این همه سال فهمیدند و این موضوع بین شان بازتاب داشت. البته همین جا باید از فدراسیون تشکر کنم. اگر فدراسیون ما عادل نبود، نمی توانستیم به تیم ملی برسیم. دکتر علی نژاد از حدود زندگی ما خبر داشت و همیشه از حمایت و کمک دریغ نکرد. جادارد همین جا از فدراسیون تشکر کنم.
به نظر می رسد آن طور که می خواستی در ایران دیده شدی؟
بله فکر می کنم این دیده شدن به دست آمده. مردم ما را خیلی دوست دارند. شاید باورتان نشود اما در همین چند روز مردم چه از شهر خودمان و چه از شهرهای دیگر به خانه مان زنگ می زنند و با مادرم صحبت می کنند. تماس ها واقعا خیلی زیاد است. به قول مادرم که می گوید مردم ایران در این چند روز به اندازه این چند سال که من گریه می کردم، گریه کردند و این دلگرمی زیادی برای مادرم است.
فکر نمی کنی بعد از این برنامه نگاه ها نسبت به شما مهربان تر شده؟
بله این اتفاق افتاده و مردم نگاه مهربانی دارند. من این نگاه مهربان را دوست دارم اما نباید برخی ها آن را با دلسوزی اشتباه بگیرند. من دلسوزی را اصلا نمی خواهم و به هیچ عنوان دوست ندارم. من اگر حرفی زدم و گریه کردم به خاطر بچگی و روزهایی بود که از دست دادم. اگر کار کردم، عرق ریختم و تنهایی را پشت سر گذاشتم با قدرت بود. من دلسوزی نمی خواهم اما نگاه مهربان مردم را دوست دارم.
خیلی ها به جمله احسان علیخانی انتقاد کردند و معتقد بودند می توانست به جای استفاده از واژه مرد بودن، شما را شیرزن خطاب کند تا شان زنان بیشتر حفظ شود نه اینکه به شما بگوید خیلی مرد بودید !
آقای علیخانی بعد از برنامه توضیح دادند که چرا از این واژه استفاده کردند. وقتی ایشان پدرم را دعوت کرد به او گفت خیلی مرد هستی و مرام گذاشتی که آمدی و این مردانگی به دخترانت هم رسیده است. او منظور بدی از این واژه نداشت.
الان باید حسابی 15 سال بدون پدر را با بودنش جبران کنی؟
بله، بعد از 15 سال این اتفاق باعث شد بفهمیم چقدر با هم حرف داریم و چه خوب است که کنار هم باشیم. پدر در این چند روز خیلی به من کمک کرد و کلی با من حرف زد. حتی تماس گرفت و گفت کارهایش را در شیراز انجام داده و می خواهد چند روزی پیش من باشد. من خوشحالی الانم را بعد از مدت ها به دست آوردم. خیلی حالم خوب است. نه تنها من، بلکه حال همه مان خوب است. مادرم هم این اتفاق را تبریک گفت. مادرم هیچ وقت به ما نگفته بود که از پدر فاصله بگیریم، حتی یک بار. ما خودمان به خاطر سختی هایی که مادر کشید و تنهایی هایش از نبود پدر، فاصله گرفتیم. اما حالا حال همه حتی مادرم خوب است.