تحلیل دربی به دور از هیجانزدگی
در فوتبال ایران و به طور کلی در تمام ورزش ایران رسم است که وقتی تیمی میبرد، از کارشناس گرفته تا مفسر و هواداران و مردم عادی، مربی برنده را به عرش میبرند و مربی بازنده را به فرش میاندازند..
گویی که هر آنچه مربی برنده کرده نیکو و هر آنچه مربی بازنده کرده خطا بوده است و اگر آنها به جای مربی بازنده بودند میدانستند که چگونه از ترفندهای تیم برنده غافلگیر نشوند. در این میان، همه این تحلیلگران چنان با هیجان تاکتیکهای تیم برنده را فرازمینی جلوه میدهند که گویی این تاکتیکها از جایی دیگر به مربی تیم برنده دیگر نازل شده است. در این میان، چندین پرسش همواره ناپرسیده میماند.
پس از سوت پایان دربی، انبوهی از اظهار نظرها و تحلیلها در رسانههای مختلف سربرآوردند با این مضمون که روش دفاعی منصوریان چنان خردمندانه و بیعیب و نقص بوده که تمام ترفندها و روشهای برانکو برای گلزنی را نقش بر آب کرده است. در این میان، همانهایی که تا دیروز منصوریان را مربی کمتوان و برانکو را پروفسور همهفنحریف فوتبال میخواندند و از تمرینات فرازمینی او و تاکتیکهای خردمندانهاش در بازی مینوشتند، سوار بر موج انتقادات از برانکو و موج تعریفها از منصوریان شده و اولی را میکوبند و او را بازنده همیشگی بازیهای بزرگ لقب میدهند و دومی را طوری حلوا حلوا میکنند که گویی سه جام را برای استقلال به ارمغان آورده است. جالبتر اینحاست که برخی از این تحلیلها شکست پرسپولیس را با توجه به تاکتیک استقلال قابل پیشبینی میدانستند اما سؤال اینجاست که چرا قبل از بازی، همه این اتفاقات را پیشبینی نکردند. معما چو حل گشت آسان شود؟!
حال بیایید واقعیتهای دو تیم، مربیان و بازی را گونهای دیگر ببینیم:
1. واقعیت این است که نه برانکو مربی سطح اول جهان است و نه منصوریان یک مربی ناکاربلد. چقدر منطقی است که در قضاوتهایمان، هر انسانی را در جایگاه درست خودش بنشانیم؛ نه اینکه یک روز از او بت بسازیم و روز دیگر ... .
اگر بخواهیم قضاوتی تاریخی و مبتنی بر شواهد از برانکو داشته باشیم، میتوانیم او را مربی بدانیم که دانش فنی خوبی برخوردار است؛ تمریناتش باعث آمادگی همیشگی و افزایش توانمندی بازیکنان میشود؛ قدرت بازیگیری خوبی از بازیکنان دارد؛ استعدادهای پنهان بازیکنان را کشف میکند؛ قدرت رهبری خوبی در حین و بیرون بازی دارد؛ تیمهای او معمولاً کمنوسان و در حد متوسط رو به بالا بازی میکنند؛ بازیکنان او را مربی مقتدری میدانند که البته دوستداشتنی هم هست؛ به انضباط تیمی اهمیت بسیار میدهد؛ رابطه خوب و مبتنی بر احترامی با رسانهها و مربیان تیمهای حریف برقرار میکند؛ به بازی هجومی و فوتبال زیبا حتیالامکان وفادار است؛ و بسیاری نکات مثبت دیگر. اما در کنار همه این نکات مثبت، او ضعفهایی هم دارد که اگر نداشت، اکنون شاید مربی تیمهای درجه اول اروپا بود نه مربی یک تیم آسیایی. او گاهی بیش از حد بر خطاهای بارز خود در قرار دادن بازیکنان در پستهای غیر تخصصی اصرار میورزد؛ انعطافپذیری کافی در تغییر تاکتیک تیمی ندارد؛ رفتار او با برخی بازیکنان گاهی بیشتر از آنکه رفتار پدرانه باشد، لجوجانه است؛ وقتی یک بازی برایش گره میخورد، کمتر میتوانید با تعویضها یا تغییرات تاکتیکی تیم را از بنبست بیرون بیاورد و ...
در نقطه دیگر، منصوریان قرار دارد که او هم ضعفها و قوتهای خودش را نظیر هر مربی و هر انسان دیگر دارد. نه آن زمان که استقلال حال و روز خوشی نداشت، منصوریان کارنابلد بود و نه امروز که تیمش دربی را برده بهترین مربی جهان است. منصوریان هم قابلیتهایی نشان داده است که اگر همچنان ادامه یابد، نوید یک مربی توانمند در سطح ایران را میدهد.
2. به نظر نگارنده، یکی از عواملی که همواره در هر ورزشی باعث افت و تنزل میشود، غلبه این تفکر بر ذهن مدیران ورزشی و هواداران است که نتیجه تنها شاخص سنجش عملکرد مربیان است و تمام دستاوردهای یک مربی در صورتی که نتیجه مطلوب مربی و هواداران را نگرفته باشد، بیاثر و بیاهمیت خواهد بود. برای مثال، همین استقلال تحت رهبری منصوریان، اگر در پایان فصل عنوان سوم یا چهارم را کسب کند، آیا شاخصی غیر از نتیجهگیری وجود دارد که بتوان عملکرد او را بر اساس آن شاخص سنجید و او را موفق یا ناموفق قلمداد کرد؟ این تفکر نتیجهگرا گاهی روی بسیار بیمنطق خود را اینگونه نشان میدهد که برای مثال، کل عملکرد برانکو در پرسپولیس، با یک باخت در دربی زیر سؤال میرود و در واقع، نتیجه یک بازی معیار موفقیت یا ناکامی یک مربی میشود. آیا در سالهای گذشته، باشگاه پرسپولیس و استقلال و کل فوتبال ایران از این شیوه تفکر سودی بردهاند؟ آیا جز این است که ما اعراب را همواره به علت این شیوه تفکر شایسته نکوهش میدانیم؟
2. در حالی که همه تحلیلهای فنی از تاکتیکهای پیچیده و موشکافی شده منصوریان برای متوقف کردن پرسپولیس تعریف و تمجید میکنند، چرا کسی این سؤالات را نمیپرسد که:
· اساساً در فوتبال، جز این است که تیم ضعیفتر ناچار است برای مهار قوتهای تیم قویتر چارهای بیندیشد؟
· اساساً در فوتبال، داشتن تاکتیک هجومی سختتر است یا طراحی و اجرای ضد تاکتیک؟
· اساساً در تاریخ فوتبال، آیا نام، یاد و میراثی از مربیان و تیمهای ضد تاکتیکی باقی مانده است؟
· اساساً آیا مربیانی که در طراحی ضد تاکتیک قوت و مهارت دارند، راهی به تیمهای درجه یک دارند؟ آیا کیروش که یک ضدتاکتیکزن بزرگ حتی در سطح دنیاست، میتواند در یک تیم ملی اروپایی یا یک باشگاه درجه یک اروپایی سرمربی باشد یا عاقبت کار او مربیگری ایران و الجزایر و آفریقای جنوبی است؟
· اساساً آیا ورزش فوتبال کسانی را بیشتر به یاد میآورد که در چند بازی معدود نتیجه گرفتهاند یا کسانی که بازی زیبا و تهاجمی را برای تیمهایشان به میراث گذاشتهاند؟ آیا جز این است که مرحوم منصور پورحیدری میراث یک استقلال تهاجمی با بازی زیبا را به یادگار گذاشت؟
· اساساً آیا نباید به برانکو آفرین گفت که این ریسک را پذیرفت که حتی بعد از گل اول به فکر گلهای بیشتر بود؟ آیا برانکو نمیتوانست مثل بسیاری از مربیان دیگر، بعد از گل اول دستور دفاع بدهد، شاید بتواند همین نتیجه را حفظ کند و حتی گلهای بیشتر بزند؟ درست است که برانکو چوب جاهطلبی خود را خورد زیرا میخواست با کسب یک برد پر گل دیگر محبوبیت خود را دو چندان کند، اما همین جاهطلبی چه میراثی برای فوتبال ایران داشت جز بازی زیبا و تهاجمی؟ همان چیزی که فوتبال ما شدیداً کم دارد.
· اساساً آیا کار استقلال و هواداران آن به جایی رسیده که با برد در بازی پلیآف جام باشگاههای آسیا و برد پرسپولیس به کعبه آمال خود دست یافته است؟
· اساساً آیا نباید بخشی از این باخت را به گردن مدیران پرسپولیس انداخت که نتوانستند انتظارات برانکو را در جذب بازیکن در ابتدا و نیمفصل برآورده کنند؟ اساساً این سؤال بیجواب مانده است که این بازیکنان اوکراینی از کجا آمدند؟ آیا برانکو بارها هشدار نداد که برای جایگزینی کامیابینیا و مدافعان میانی به دو بازیکن نیاز دارد؟
· اساساً آیا کسانی که جسارت و شجاعت منصوریان را در بازی دادن به جوانان بهطور هیجانزدهای تحسین میکنند، از خود پرسیدهاند که آیا این استقلال همان تیمی نیست که بیشترین خریدهای نجومی را در ابتدای فصل داشت و هر ستارهای که پرسپولیس روی آن دست میگذاشت را میخرید؟ اگر منصوریان در ابتدای فصل هم برنامه داشت که به بازیکنان جوان میدان بدهد، چرا این همه ستاره جذب کرد؟ آیا جز این است که وقتی منصوریان از عملکرد بختیار رحمانی و آرش افشین ناامید شد، دست به دامن دو ستاره دیگر یعنی تیموریان و چپاروف شد؟ آیا اگر مسئله محرومیت برای استقلال پیش نمیآمد، اکنون امید نورافکن بازی میکرد یا تیموریان؟
اساساً آیا با ایجاد 8 موقعیت گل در برابر 3 موقعیت گل و مالکیت 70 درصدی توپ، میتوان تاکتیکهای برانکو را ناکارآمد دانست؟ آیا کسانی که از شاهکار تاکتیکی منصوریان در چینش ابراهیمی و نورافکن در کنار هم و بستن بازی تهاجمی پرسپولیس میگویند، توجه دارند که گل پرسپولیس از جایی زده شد که دو هافبک دفاعی باید آنجا را پوشش میدادند و پاس طلایی رفیعی به طارمی که هدر رفت، از همانجا صادر شد؟ آیا تضمینی وجود دارد که اگر استقلال در برابر تیمی بازی کند که 70 درصد مالکیت توپ داشته باشد و حدود سه برابر موقعیت گل، با این سبک بازی دوباره به پیروزی برسد؟
به نظر نگارنده، بسیاری از تحلیلهای فنی که از بازی میشود، بیشتر مطابقت نتیجه با سبک بازی استقلال است و این کاری است که همواره درباره تیم پیروز صورت میگیرد؛ همانگونه که بازی فصل گذشته که با پیروزی 4 بر 2 پرسپولیس همراه بود، همه تحلیلگران به تمجید از تاکتیکهای مؤثر برانکو و نقد تاکتیکهای مظلومی پرداختند و کمتر دیده شد که تحلیلگری به این موضوع اشاره کند که استقلال نیز در این بازی فرصتهای زیادی داشت، پس تاکتیکهای هجومی این تیم هم مؤثر و کارآمد بودهاند.
در پایان، هدف نگارنده نه نفی اهمیت برد استقلال و برخی خطاهای فنی پرسپولیس، بلکه بیان این نکته بود که اگر تحلیلها و قضاوتهای ما بیشتر از آنکه برآمده از هیجانات و یکطرفه باشد، بیشتر مبتنی بر واقعیتها و نگاهی کلنگر و نه مقطعی و لحظهای باشد، بیشک کل ورزش کشور از آن بهره خواهد برد. حال پرسش این است که اگر تحت تأثیر اثراتی که همین تحلیلها و اظهارنظرهای کارشناسی بر افکار عمومی به وجود آوردهاند، افکار عمومی بر ضد برانکو شود و او تمرکزش را از دست داده و تیمی که با این نتایج خوب مستحق قهرمانی است، قهرمانی را از دست بدهد، چه رخ خواهد داد؟ آیا جز این است که برانکو از تیم جدا خواهد شد، شاکله تیم از هم خواهد پاشید، مدیران تیم احتمالاً تغییر خواهند کرد و تا مدیران جدید و مربیان جدید بر کار سوار شوند، عملاً چند فصل دیگر و بودجه بسیار زیاد و سرمایه اجتماعی تیم که همان هواداران هستند، از دست خواهد رفت؛ همان اتفاقی که در گذشته بارها تکرار شده اما از آن درس نگرفتهایم.
علی فرقانی