حکایت فوتبالیستی که کفش‌های احمدرضا را حمل می‌کرد!

حکایت فوتبالیستی که کفش‌های احمدرضا را حمل می‌کرد!

آقای «ح» تازه به پرسپولیس آمده بود، جوانی مستعد، تکنیکی و قدرتی با پاس‌‌های تماشایی و تکل‌هایی که دل هر بیننده‌ای را می‌ربود. 17، 18 سال بیشتر نداشت اما توانسته بود سری توی سرها دربیاورد و به پرسپولیس بپیوندد. اولین روزی بود که سر تمرین پرسپولیس حاضر می‌شد.
به گزارش پیروزی دیلی، خجالتی نبود و خیلی زود با همه گرم گرفت. سلام بلندی کرد و سر و حال و قبراق آماده اولین تمرین شد که ناگهان یکی او را فراخواند:

* آهای پسر بیا اینجا!

 بله احمد‌آقا! 

* سلامت کو؟

 سلام احمدآقا!‌ در خدمتم! 

* اسمت چیه؟ ح...

 * بقیه‌اش را نمی‌خواد بگی! بیا این سوییچ ماشین منه! برو از توی ماشین کفش‌های منو بیار اینجا!

 کدوم ماشین احمدآقا! 

* برو خودت پیدا می‌کنی!

 جوانک تازه پرسپولیسی شده نتوانست ادامه بدهد. آخر احمدرضا عابدزاده بود طرف! ابهت و جلال و جبروتی داشت. یک زمانی آرزو می‌کرد او را از نزدیک ببیند و حالا... جوان قصه ما راهی پارکینگ ورزشگاه محل تمرین پرسپولیس شد اما نمی‌دانست به طرف کدام ماشین برود و بالاخره با زحمت از طریق نگهبان ورزشگاه بلیزر معروف احمدرضا را پیدا کرد. کفش‌ها را برداشت و نزد عابدزاده برگشت؛ بفرمایید احمدآقا! 

تمرین شروع شد و جوان‌ هم کارش را تا آخر انجام داد. به محض این که تمرین تمام شد دوباره همان صدای آشنا و باصلابت او را صدا زد؛ 

* آهای پسر! 

بله احمدآقا! 

* این کفش‌ها رو بردار و دوباره همون جایی بذار که آوردی! توی ماشین؟ 

* بله توی ماشین...

 بجنب حوصله ندارم! چشم احمدآقا! این حکایت یکی، دو ماه برای آقای «ح» تکرار شد تا بداند کجا آمده و پرسپولیس چگونه باشگاهی است!

 احمدرضا عابدزاده در حالی این رفتار را با جوانک مستعد کرد که خودش هم همین کار را کرده بود و با افتخار تعریف می‌کرد: «در تمرین مراقب کفش‌های رسول کربکندی بودم. حتی گاهی برایش واکس می‌زدم تا نیم‌نگاهی به من کند در حالی که دروازه‌بان ذخیره او بودم!»

 ***

 داستان بالا را خواندید؟ نظرتان چیست؟ آیا در این دوره و زمانه دروازه‌بانی پیدا می‌شود که کفش‌های بزرگترش را واکس بزند؟ یا این که کاپیتان و بزرگتر تیم می‌تواند به جوان دستور بدهد کفش‌هایش را از داخل ماشین بیاورد؟ بخشی از مشکلات امروز فوتبال به همین مسائل برمی‌گردد.

 در گذشته یک جوان مستعد از همان اولین تمرین یاد می‌گرفت بزرگ و کوچک‌تر چیست و چه رفتاری باید پیشه کند. کاپیتان و بزرگتر تیم با او برخورد می‌کرد که حساب کار دستش بیاید و دیگر به سرمربی نمی‌رسید. حالا چطور؟ متأسفانه جوانان 18 ساله جلوی چشم کاپیتان پیراهن تیم را به زمین می‌کوبند.

احمدزاده

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی