شیرین عربشاهی : فوتبال، پرسپولیس و شعر به من زندگی دوباره دادند
شاعرهی توان یاب، اما پرانگیزه و سرخدل شهر از روزگارش گفت.
بعد از حدود شانزده سال جستجو برای یافتن ردپایی از او، حالا روبریم نشسته و قرار است از نوع خاص زندگی اش، علاقه اش به شعر و البته تیم محبوب سرخ پایتخت که کماکان دوستش دارد بگوید. شانزده سال پس از روزها و هفته هایی که هنگام خواندن شعرهایش به عنوان یک شاعرهی کاشانی هوادار پرسپولیس در روزنامه هوادار سرخ های پایتخت با کنجکاوی دنبال اسم و رد و نشانی از او بودم، پای حرفهایش نشستهام. نزدیک به دو دهه پیش، او به واسطه شعرهایی که در وصف تیم محبوبش می سرود و در تنها روزنامه هوادار سرخها منتشر می شد اسم و رسمی در حوالی مریم حیدرزاده برای خود به هم زد و محبوب حداقل نیمی از هواداران تیم پرسپولیس در سراسر ایران شد و حالا منتظر چاپ دومین کتاب شعرش است ..
مدتها دنبال فرصتی بودم برای مصاحبه با بانوی معلولی که می گوید عشق به فوتبال و تیم سرخ پایتخت باعث شد از انزوای دوران بعد از آن حادثه دوران کودکی و گوشه گیریاش خارج شود. خانم " شیرین عربشاهی " را یک سال بعد از آیین رونمایی اولین کتاب شعرش و در آستانه روز جهانی معلولین و نشسته بر روی ویلچر ملاقات می کنم، در منزلشان. او میزبان است و تقاضای مرا که می داند در علاقه به تیم سرخپوش و محبوب پایتخت اشتراک نظر داریم برای گفتگو و مصاحبه در عصر یک روز پاییزی به گرمی و مهربانی می پذیرد.
خانم عربشاهی از خودتان بگویید؛ درباره علت معلولیت و ..
متولد بهمن 51 هستم. معلولیتم به خاطر ضایعه نخاعی از ناحیه گردن است که از 10 سالگی باعث شد ویلچری شوم. کلاس چهارم دبستان بودم که به علت شیطنت یا عجله و شتاب مختص دوران کودکی از پله های طول و دراز طبقه بالای محل کار پدرم که خانه و محل زندگی ما در آنجا واقع بود سقوط کردم. سقوط از پله ها همان و گردن آسیب دیده من هم همان. ناحیه گردنم آسیب جدی دید و بعد از جراحی ولی ضایعه نخاعی سر جای خودش ماند. سالهای ابتدای جنگ بود و سال 61 . مراقبت های بیمارستانی هم مثل امروز مطلوب و خاص نبود. به هر حال اقدام برای درمان و سپس عمل بیمارستان انجام شد اما آسیب من جدی بود و من با همین نارسایی جسمی و معلولیت به زندگی ادامه دادم.
آن زمان کجا درس می خواندید؟ وضعیت تحصیلتان با توجه به شرایط جسمی به کجا کشید؟
موقع حادثه کلاس چهارم بودم، مدرسه سوزنچی انتهای خیابان راه آهن، کلاس چهارم را که نتوانستم مثل بقیه دانش آموزان امتحان بدهم و بعد چون معلمم خواهرم بود امتحانات خرداد را به شکل غیر حضوری سپری کردم و کلاس پنجم را هم تمامأ غیر حضوری گذراندم. شرایط خاص جسمی و روحیه ضعیف بعد از حادثه و نداشتن انگیزه باعث ترک تحصیلم شد. طرز نامناسب برخورد مردم در محیط جامعه با پدیده معلول بر خلاف شرایط خوب امروزی و نامناسب بودن معابر کاشان در دهه 60 برای یک معلول ویلچری باعث کناره گرذفتن از درس و مدرسه شد و مقطع دبیرستان را ادامه ندادم. بالاخره آن حادثه در اوج بچگیام رخ داد بود و مرا با روحیه ضعیف خانه نشین کرد.
داستان علاقه تان به فوتبال و تیم پرسپولیس از کجا شروع شد؟
راستش خانواده من، به خصوص پدرم از قدیم خیلی پرسپولیسی بودند و هستند. در نهایت منم هم در این وادی افتادم و حوالی سال 74 طرفدار دو آتشه تیم سرخ پایتخت شدم. گویی فوتبال همان اکسیری بود که توانست من را بعد از سالها انزوا و دلمردگی به زندگی پرشور و نشاط برگرداند. در همان اواسط دهه 60 البته آقای عابدزاده را که در تیم تام اصفهان بازی می کرد و تازه ملی پوش شده بود به خاطر جوانی و بازی های خوبش و روحیه خوبی که در بازی داشت، دوست داشتم که البته بعدها به استقلال رفت و مرا بسیار ناراحت کرد." خنده " تا قبل از سال 74 اتفاقات فوتبالی را جدی دنبال نمی کردم فقط به آقای عابدزاده و سبک بازی اش علاقه داشتم و حتی دیدن عکس سیاه و سفید او در یک روزنامه خوشحالم می کرد. آن زمان بازی های فوتبال را کم و بیش از رادیو دنبال می کردم اما کم کم در حوالی سال 74 فهمیدم فوتبال چه بازی قشنگ و چه سرگرمی پرهیجان و خوبی است و می تواند به من شور و شوق و هیجان و انگیزه برگشتن به محیط پیرامونی و گریز از انزوا بدهد.
.. و درباره سرودن شعرهایتان در وصف پرسپولیس و شهرت تان بین هواداران تیم سرخپوش پایتخت در اواسط دهه 70 ؟
همان سال 74 که علاقه ام به پرسپولیس شدت گرفت با هفته نامه شاخص که صفحات فوتبالی داشت از طریق ارسال شعرهای فوتبالی ام در وصف پرسپولیس ارتباط برقرار کردم. من از بچگی و دوران مدرسه و بخصوص از کلاس سوم به شعر و ادبیات خیلی علاقه داشتم. مثل این بود که عشق کهنهیی در دل من زنده شد. نمی دانم چه چیزی بود که از ذهنم تراوش کرد و اول بار یک دوبیتی برای پرسپولیس گفتم و برای هفته نامه شاخص فرستادم و چاپ شد. من از چاپ این دوبیتی انگیزه خاص و انرژی خوبی گرفتم و یک نوع شادی و انگیزه و مسرت در دل من دمیده شد. این روند ادامه داشت و هفته نامه شاخص همه هفته مطالب و شعرهای من را در وصف پرسپولیس چاپ می کرد. در حقیقت" فوتبال، پرسپولیس و شعر " به من زندگی دوباره دادند.
ظاهرأ شهرت شما بین پرسپولیسی های روزنامه خوان از سال 76 هم شدت گرفت ؛
بله ؛ تا سال 76 با هفته نامه شاخص و ارسال شعرهایم ارتباط داشتم که انتشار شعرها باعث ارتباط قوی من با مخاطبان نشریه و مردم شد و روحیه من علی رغم آن ضایعه نخاعی به شدت تقویت شد. در هفته نامه شاخص و به مدت دو سال و نیم مخاطبان زیادی داشتم تا این که سال 76 ابتدا هفته نامه و سپس روزنامه پیروزی به عنوان رسانه هوادار تیم پرسپولیس منتشر شد و من با این روزنامه ارتباط برقرار کردم. پیروزی در اولین چاپ روزنامه یکی از شعرهای مرا منتشر کرد. بعد از اینجا بود که دیگر به صورت مداوم یعنی 10 سال با روزنامه ارتباط داشتم و ستونی هم به اسم خبرنگار افتخاری به من دادند که شعرهای من در وصف سرخها آنجا چاپ می شد. بعضی شعرها به صورت سریالی و ادامه دار بود، مثل قصه شاهین و پرسپولیس و قصه شیش تایی ها که هر هفته قسمت به قسمت چاپ می کردند.
سال گذشته هم که کتاب اول شعرتان منتشر و رونمایی شد ؛
درست است؛ ارسال شعرها برای روزنامه پیروزی تا سال 86 یعنی 10 سالی ادامه داشت، سال 86 به بعد که مقداری از فضای پرسپولیس دور شدم حس سرایش شعر در من قوی تر شد و از این به بعد من بیشتر شعرهای عاشقانه می گفتم. بیشتر غزل های عاشقانه چون خیلی به غزل علاقه دارم اما در همه قالب ها شعر دارم که بخشی از آنها در کتاب اولم" شوق شیرین " که سال گذشته منتشر و رونمایی شد موجود است.
درباره انتشار شعرهایی که در وصف تیم پرسپولیس سرودید فکری نکرده یید؟
اخیرأ همین ایده را دارم دنبال می کنم. بعد از انتشار کتاب اولم، از اوایل امسال مجموعه شعرهایی که طی آن 10 سال در وصف تیم قرمز پایتخت و پرسپولیس سروده بودم را جمع آوری و ویرایش و نسبت به ترمیم وزن و قافیه آنها اقدام کردم و با توجه به علاقه خودم و باشگاه پرسپولیس قرار است با جذب اسپانسر در کتابی تحت نام" آوای پرسپولیس " منتشر شود.
ظاهرأ در این سالها فرصت ادامه تحصیل هم پیدا کردید ؛
بله، سال 90 به مؤسسه مردم نهاد " کاشانه مهر " از طریق یکی از کارمندان بهزیستی معرفی شدم. کاشانه مهر که به معلولان و توان یابان دچار نارسایی جسمی حرکتی خدمات می دهد کلاسهای مختلفی برای معلولان داشت و همین حالا هم مشغول ارائه این خدمت هست. من با راهنمایی مسؤلان کاشانه مهر برای دوره ICDL" مبانی کامپیوتر" اقدام کردم و بعد فرصتی پدید آمد تا از طریق همین مؤسسه فرصت ادامه تحصیل داشته داشتم. برای شرکت در کلاسها هفته یی یک روز به این مؤسسه می رفتم که همین رفت و آمد هم برایم سخت بود اما با ادامه یافتن کلاسها به خصوص کلاس کامپیوتر، سرویس رفت و آمد هم برقرار شد و مسؤلان آنجا مرا بیشتر تشویق کردند و همین روند انگیزه ام را برای ادامه تحصیل بیشتر کرد. در نهایت دیپلم گرافیک کامپیوتر را اخذ کردم اما فرصت رفتن به دانشگاه را با توجه به مشکلات و سختی های جسمیام هنوز در خودم ندیده ام. از طرفی در همین کاشانه مهر در کلاس آموزش موسیقی و صداسازی و هم آوایی "ستارگان مهر " هم شرکت کردم. شرکت در جلسات و نشست های شعر فرهنگسرای مهر با استاد علوی نیا و کانون فرهنگ اسلامی و دکتر مدرس زاده در دوشنبه ها برنامه دیگرم است که گهگاه پیگیری می کنم و در این نشست ها شرکت می کنم.
درباره مختصات کتاب اولتان و داستان انتشار آن توضیح بدهید ؛
نام کتابم" شوق شیرین" است. داستان از این قرار است که خانم حاج جعفری "معلم ریاضی ما در کاشانه مهر وقتی طبع شعری خوب مرا دید تشویق و پیگیری کرد و پس از آشنایی با خانم رسول زاده و استاد علوی نیا از تجربیات آنها استفاده و بعد مجموعه شعرهایم از سال 86 تا حدود 94 را که جمع کرده بودم پس از ویرایش و استانداردسازی از طریق انتشارات قلم طلایی منتشر شد. شعرهایی که بیشتر غزل و عاشقانه بود.
راستی داستان این آلبوم عکس و عکس هایتان با بازیکنان پرسپولیس در زمین چمن چیست؟
سال 80 ، یعنی دو سه سال بعد از انتشار شعرهایم در روزنامه پیروزی و شهرتی که کم و بیش بهم زده بودم، یک روز آقای ریاضتی عکاس روزنامه که در این سالها همراه همیشگی آقای علی پروین است به من وعده داد که می توانم برای دیدار شما با علی آقای پروین" مدیرعامل آن زمان و سرمربی محبوب پرسپولیس "هماهنگ کنم. چند روز بعد در زمستان سال 80 با همراهی یکی از اقوام به تهران و دفتر آقای پروین در خیابان توانیر رفتیم. من هم دست خالی نرفتم و تابلو فرشی که با لوگوی پرسپولیس سفارش داده بودم را برای هدیه به آقای پروین همراهم به تهران بردم. یک ساعتی پیش علی آقا بودیم و ایشان چقدر مردمی و خوب با من صحبت و برخورد کرد. انتهای صحبت هایمان علی آقا گفت شما باید امروز بیایی ورزشگاه کارگران" زمین تمرین سرخها" و برا بچه های ما " بازیکنان پرسپولیس" شعر بخوانی. القصه، زمان تمرین نزدیک شد و ما هم با ماشین خودمان و پشت سر ماشین علی آقا راهی کارگران شدیم. با هماهنگی علی آقای پروین رفتیم داخل استادیوم و کار به جایی رسید که من را با ویلچر بردند وسط چمن کارگران! تمرین آن روز پرسپولیس به خاطر شعرخوانی من در جمع سرخها و وسط زمین چمن نیم ساعت عقب افتاد. علی آقا کل بازیکنان را جمع کرد و برنامه شعر خوانی من و تشویق من توسط بازیکنان و اینکه بدستور آقای پروین بازیکنان باید تک تک با خانم عربشاهی عکس بگیرند بهترین لحظه های آن روز برایم بود.
از ستاره های پرسپولیس چه کسانی در تمرین آن روز بودند؟
غیر از علی آقا و آقایان خوردبین و محمدخانی، اکثر بازیکنها بودند. رهبری فرد، پیروانی، انصاریان، استیلی، شاهرودی، امامی فر، کاویانپور، اسدی، جباری، خان محمدی، برزگر ..
خاطره خاصی هم از ارتباط شعری با تیم پرسپولیس و ستاره هایش دارید؟
یکی از بهترین خاطره هایم تماشای از نزدیک بازی آسیایی الوکره قطر و پرسپولیس در سال 79 و در ورزشگاه آزادی بود. همان بازی که پرسپولیس 4-1 به گمانم بازی را برد و رهبری فرد از راه دور آن ضربه زیبای کاشته را به گل تبدیل کرد. با هماهنگی باشگاه پرسپولیس به ورزشگاه و طبقه دوم رفتم. 70 هزار نفر تماشاگر به استادیوم آمده بود. در مقطعی از بازی دیدم جمعی از تماشاگران که مرا شناخته اند دور من همه جمع شده اند و تشویقم می کنند! عربشاهی .. عربشاهی .. عربشاهی ..
آن شعری که اولین بار در وصف پرسپولیس گفتید هنوز در ذهن تان مانده؟
بله ؛ یک دوبیتی بود : عشق قرمز در دل من خانه کرد / او شد آن شمع و مرا پروانه کرد / شعله یی افکند و گردش سوختم / به چه شیرین عاقلی دیوانه کرد ..
واکنش کدام چهره پرسپولیسی پس از شنیدن شعرهایتان برای شما جالب بود؟
از بین پرسپولیسی ها قدیم و جدید تنها کسی که با شنیدن شعرهایم احساساتی شد و زیر گریه زد، مرحوم صفر ایرانپاک بود. ایشان یک روز مهمان روزنامه پیروزی بود. فرصتی شد تا من هم با ایشان تلفنی صحبت کنم. برایشان شعری از خودم خواندم که مضمونش روایتی از بازی های ایشان در پرسپولیس قدیم و گلزنی هایشان و به ویژه هفت گل ایشان در داربی به استقلال و علاقه یی که مردم به ایشان داشتند بود. آن روز بعد از اتمام شعر من ایشان احساساتی شد و طوری که گویی به خاطرات قدیم رفته اند گریه کردند و اشک ریختند.
به کدام قالب شعری و شاعران علاقه دارید؟
در وادی شعر غزل را بسیار دوست دارم، با شعر نو کم و بیش اما بیشتر در حوالی غزل می چرخم. از معاصرین اشعار فاضل نظری، حسین منزوی و محمد علی بهمنی و از بزرگان عهد قدیم گنجینه های سعدی و حافظ را دوست دارم.
برای انتشار کتاب دوم شعرتان برنامه یی ندارید؟
الأن 50 تا قطعه شعر در قالب غزل دارم که بعد از انتشار کتاب شعر پرسپولیس، دنبال اضافه کردن به آن 50 قطعه و رسیدنشان به 100 قطعه و چاپ کتاب دومم هستم.
نظرتان درباره دید جامعه به معلولان و امکانات فعلی شهری برای این قشر چیست؟
حقیقت این است که دید جامعه و فرهنگ شهر ما در قبال معلولان که خیلی بهتر از قبل شده. از نظر فرهنگی مردم دید بهتری نسبت به یک معلول دارند. سالهای قبل تر خیلی سخت میشد با مردم و اجتماع ارتباط برقرار کرد، اما الان نه خیلی راحت میتوانیم رفت و آمد کنیم. مردم شهر وضعیت جسمی یک معلول را پذیرفته اند. اداره بهزیستی هم البته یک مقدار بهتر از قبل دارد عمل می کند. امیدوارم بالاخره یک روز آن لایحهی حمایت جامع از معلولین بعد از سالها در مجلس تصویب شود و اصطلاحأ تکانی به وضعیت حمایتی از معلولان بدهد. از نظر مناسب سازی معابر برای معلولان هنوز برای ما شرایط سخت است. شاید الأن بگویند در کاشان معابر برای معلولین مناسب سازی شده اما هنوز کم است. همین برخی پل ها، شده که خودم با ویلچر برقی نزدیک شان رفتم و هر بار تا نزدیکی های سقوط داخل جوی آب رفته ام! برخی مکانها مثل بانکها پله زیاد است و رمپ کمی هم وجود دارد.
در کودکی به چه شغلی علاقه داشتید؟
در کودکی معلمی را دوست داشتم. آن زمان به درس هم خیلی علاقه داشتم و شاگرد ممتاز آن چهار سال ابتدایی قبل حادثه بودم. بعد حادثه و در زمان درس خواندن غیر حضوری تا پایان دیپلم هم با معدل خوب ظاهر شدم.الأن هم اگر امکانات و تسهیلات رفت و آمد مناسب برایم جور شود دوست دارم ادامه تحصیل بدهم.
دغدغه امروز شما به عنوان یک بانوی معلول اما توانمند و شاعر چیست ؟
تنها مشکل امثال من، به عنوان کسی که کتاب دارد و چقدر با شور و اشتیاق موفق به این کار شد این است که ما یک حامی نداریم و دست همراهی پشت سر ما نیست که کمک کند تا این کتابها بین مردم معرفی شوند. مردم ما هم که البته کتاب نمی خوانند!