در ستایش اخلاق – همهی ما عوامگراییم، حتی شما آقای فردوسیپور!
عادل فردوسیپور آدم نازنینی است؛ یک مجری هنرمند، سرشار از واژگان و ترکیبهای نو، خلاق و نکتهسنج، سختکوش و شجاع؛ اما آیا باید او را که بزودی از رساله دکترای خود در رشته مدیریت رسانه دفاع خواهد کرد، حرفهای دانست؟
برای بدیهی دانستن پاسخ مثبت به این پرسش تماشای فقط یک بازی فوتبال به همراه یکی از گزارشهای پرشور و جذاب او کافی به نظر میرسد؛ اما وقتی بدانیم تفاوت بین یک حرفهای و دیگران در رعایت جزییات آشکار میشود، نه در کلیات، به سختی میتوان به این پرسش پاسخ مثبت داد. عادل فردوسیپور در مواجهه با جزییات آنچنانکه از او انتظار میرود، حرفهای عمل نمیکند. به نظر میرسد وقت آن رسیده است که وی نسبت به این ضعف آگاه شود. تصمیم در مورد تلاش برای رفع این نقص بر عهده و در حیطه اختیارات نگارنده نخواهد بود.
پردهی نخست - کلیپ صحبتهای این مجری محبوب با یکی از کارشناسان داوری، که در قامت یک شوخی زشت بین کاربران شبکههای ارتباطی دست به دست میچرخید و پدری را در حال ارتکاب به اشتباهی ناخواسته و صحبت در مورد جگرگوشهاش بر روی آنتن زنده نشان میداد، در واقع حاوی مثله شدن اخلاق و حریم خانوادگی در اثر اشتباهی نابخشودنی از سوی مجری و تهیهکنندهی برنامه بود که در لحظهای نادرست، سوالی بیارتباط به موضوع و برنامهریزی نشده را به بدترین شکل ممکن ناتمام گذاشته بود. بداههای زشت و ناتمام! بداههای که به قیمت شرمساری پدر و دختری از نگاه کردن به چشمان یکدیگر تمام شد، و احتمالا نوههایی که حتما در مدرسه و در میان دوستانشان، قربانی نسخههایی زنندهتر و دنبالههایی بیپرواتر از آن سوالِ ناتمام شدند.
پردهی دوم - تهیه کنندهی باهوش و دوستداشتنی نود اما از آن ماجرا درسی که باید میگرفت را نگرفت. در شبی که گادوین منشا، مهاجم تیم پیکان میهمان برنامه بود، صحبتها به شکلی زننده و مشمئز کننده به سوالی باورنکردنی در مورد رنگ پوست و ظاهر این بازیکن کشیده شد! در شبکهی متبوع آقای فردوسیپور و از میان همصنفان ایشان هستند دوستانی که از میزان خطا بودن این نوع سوالات و نظرات آگاه نباشند و بیپروا و با وجدانی آسوده با عباراتی نادرست و غیراخلاقی همچون «سیهچرده، دورگه، چشمبادامی، و ...» به رنگ پوست، نژاد و در مواردی حتی مذهب افراد اشاره کنند و آنها را با چنین مشخصاتی که مصداق بارز تبعیض و نژادپرستی هستند، به مخاطب معرفی کنند. اما باورپذیر نیست عادل فردوسیپور، با آن میزان مطالعه و اطلاعات، نسبت به حرمتی که باید برای چنین مسائلی قائل شد، ناآگاه باشد. باور کنید این مسئله باورپذیر نیست. چنین اظهارنظرهایی میتوانند به شدت خطرناک باشند و جامعهای را ناخواسته به سوی نژادپرستی سوق دهند. هر چند میتوان با بررسی جامعهشناختی دقیقی دریافت که آیا واقعا فردوسیپورها نخبگانی برآمده از دل جامعه هستند و رفتارشان منعکس کنندهی تمایلات آن جامعه یا برعکس؟ و شاید بتوان رویکردی ترکیبی نسبت به این پرسش داشت.
پردهی سوم – شکی نیست که بداههگوییها و نکتهسنجیهای عادل فردوسیپور نقش به سزایی در رساندن او به جایگاهی کنونیاش در جامعه داشته است. اما موقعیتسنجی مهارتی است که گویا باید به صورتی جدیتر به کسب آن بپردازد. در شبی که رضا عنایتی به همراه پسرانش میهمان برنامهی نود بودند، پاس گلی برای مجری برنامه ارسال شد که او بیدرنگ آنرا به تور چسباند و کلینزمنوارانه ثانیههایی بعد از گلش را هم به شادی ناخوشایندی صرف کرد. بیتوجه به آنکه در سوی دیگر زمین، پدری، ویلی لومنوارانه، در مقابل چشم پسرانش نقش زمین شده و بابت اغراقی که تا حدی به شوخی و به سبک اغلب پدران، شاید برای حفظ جایگاه پدریاش، در ارائه ی دستاوردهایش و بیان گذشته اش در جمعی خانوادگی کرده بود، شرمسار و مستاصل به دنبال دستاویزی برای توجیه می گردد؛ موقعیتسنجی به راستی مهارتی است به غایت ارزشمند.
پردهی آخر - در تازهترین اتفاق اما جناب فردوسیپور، بیمایهترین نوع طنز را با هنرمندی جمعی از بازیکنان جوان تیم پرسپولیس به روی آنتن برده است. حزنانگیز آن است که ایشان آن هزلهای زشت را با لفظ «شوخیهای بامزه» و «مصاحبهای صمیمی» توصیف نموده و همگان را به تماشای این آیتم تاسفبرانگیز دعوت کرده است. در اینجا نیز انگشت اتهام به سوی هر کسی گرفته شد، به جز آنکه مسئول مستقیم برنامه محسوب میگردد. همان که تا آنجا خود را محق میداند که با لحنی دوستانه به نصیحت کردن یکی از همان جوانان در مورد مدل موی جدیدش میپردازد. چگونه میتوان پذیرفت گزارشگری حرفهای، که بارها با امثال مهدویکیا، کریم باقری و حمید علیدوستی مصاحبه کرده و آنها را الگوهای رفتار صحیح و حرفهای معرفی کرده است، اینک اینچنین تغییر ذائقه داده باشد و اینگونه از بیاحترامی به سرپرست، سرمربی و کاپیتان یک تیم ذوقزده شود؟ آیا واقعا موضوع ندانستن است؟ کدام مهمتر است: مدل مو یا مدل رفتار؟
پردههای دیگری از این دست به ذهن میآیند اما برای بحث حاضر ذکر همین موارد کافی به نظر میرسد. حال سوال آن است که آیا چنین سهلانگاریهایی در رعایت اخلاق و اصول حرفهای به واقع سهلانگاری هستند یا نشان از تمایلی درونی و تا اندازهای ناخودآگاه به جلب تایید عوام، جذب مخاطب و جنجالآفرینیهایی هدفمند، به سبک به اصطلاح ستارگان وطنی هستند با هدف آنچه شخص ایشان بارها از آن تحت عنوان «بازارگرمی» یاد کردهاند؟ آیا دست به دست شدن کلیپهایی از این مجری حرفهای سیما در گروههای تلگرامی و اینستاگرامی و تامین خوراک برای تفریح کاذب کاربران شبکههای مجازی، صرفا با هدف کاهش شتاب افت مخاطب برنامهای پرطرفدار صورت نمیگیرد؟ این آیا پوپولیسم یا عوامگرایی نیست؟ به ظاهر این چنین است.
مجتبی عمران