درباره تیمی که از دل تاریکی قیام کرد
درباره تیمی که از دل تاریکی قیام کرد.
به گزارش پیروزی دیلی، شاید تیتر برای هر شخص یا گروهی، اغراق آمیز برسد؛ اما خودتان خوب میدانید که پرسپولیس برانکو هیچ اغراقی محصورش نمیکند. که اگر این چنین بود آن همه رکورد طی یک فصل به غارت نمیرفت و خیلی دستاوردها که همه از حفظ هستیم. آسیا در راه است. توشه راهمان آماده، عزممان راسخ و انرژیهایمان به سقف رسیدهاست. که باز هم کلاس درس بگذاریم، و شاگردها هم مدام مات بشوند و جزوه بنویسند و البته هیچ چیز نفهمند. چرا؟ خب واضح است؛ چون پرسپولیسی نیستند!
بدون تکیه خاصی بر تهران، بدون تکیه خاصی بر آن استادیوم آزادی و هوادران مخوفش، به نیمه نهایی آسیا رسیدن، همت شیر میطلبد. یک لحظه چشمانتان را ببنید و این قاعده مضحک را تصور کنید؛ که از خانه بیرونتان کنند و به ناکجا آباد برده شوید و بگویند تو میزبانی. مدتی بعد سرزده بیایند بگویند حالا میهمانی! حرصمان میگیرد که درازای دستمان به مقر AFC نرسید و نهایتش همان کوچه پس کوچههای فدراسیون فوتبال بود. اما باز هم باکی نیست. همت شاگردان برانکو، کیلومتر نمیشناسد، چه آزادی باشد چه مسقط؛ مثل هواداران که هر کجای این کره خاکی که باشی، میدانی همیشه پشتت ایسلندی میزنند و مینازند به رنگ لباس تو. اینها نه یک رویا، بلکه حقیقتی است زیبا، سخت نیست؛ "فقط باید پرسپولیس باشی!"
چند روز قبل از بازی با لخویا، یعنی وقتی که داشتیم شیپور و حرارتهای ایسلندیهایمان را آماده میکردیم، خبر رساندند که آزادی باید تنهایی جنگنیدن یاران برانکو را ببیند. آزادی تنها بود، خیلی مخوفتر از نوع 100 هزار نفریاش بود. این بار برای ما و نه رقبا! آن روز ایران دید، قلب پرسپولیس هیچ وقت از تپش نمیایستد. حتی بدون هوادارانش - که اگر باشند ضربان سر به فلک می زند- جلوی آن لخویایی که همه از شکست ناپذیریاش حرف میزدند، آقایی کردیم! سخت نیست؛ "فقط باید پرسپولیس باشی!"
آسیا ماند و هشت تیم اعجاب آور؛ یکی از یکی مخوفتر! غرب و شرق آسیا، غولهای خود را روانه میدان کردند؛ جنگی واقعی که زمین برای تحمل سنگینی آن یک طبقه از آسمان قرض گرفت. پرسپولیس و الاهلی؛ و مسلماً جنگ روانیهای قبل از بازی اعراب! شمع محافل ورزشی شدهبود خریدهای عربستانی و اردوی آنچنانیشان! ارقامی که برای شمارش صفرهایشان یک تیم فوتبال نیاز بود. اما بازهم با خونهای قرمزجوشانی که در رگهایمان بود از رویشان رد شدیم. آن هم وقتی که خودیهای اینور آبی، آیه یاس میخواندند که ترمز پرسپولیس بالاخره کشیده خواهد شد. اما آنها غافل بودند از این که ما به قیمت واژگونیمان هم که شده به ترمز حتی فکر نمیکنیم. سخت نیست؛ "فقط باید پرسپولیس باشی!"
و اما سرسختترین حریف! به غول برانکو الهلال غولآخر ما بود. تیمی که در تک تک خطوط، گلادیاتورهایی گران قیمت داشتند. برای ما غریبه نبودند. تیمی که تقریباً همه کارشناسان، آن را جز بهترینهای تاریخ آسیا میدانستند. در مرحله گروهی، وقتی که همه انتظار داشتند از همان ابتدا زانو بزنیم، به طرز شگفتآوری ایستادگی کردیم و خیلی از دقایق بازی حسابی به آنها تاختیم. اما قضیه مرحله نیمهنهایی خیلی فرق داشت. اردوی پرسپولیس طی چند دقیقه در انفجار سکوت محو شد. ایران بهت زده بود که چرا گلزنترین بازیکن تیم دیگر نیست و از همه مهمتر یک محرومیت لعنتی چرا رخ داد؟ اینبار دیگر نه، هر چه قدر غیرت داشته باشی، هرچه قدر استقامت داشتهباشی، هر چه قدر که بجنگی بازهم چندگام عقب هستی! نمیدانم، شاید آن روز فوتبال ایران گریست و به سر زد! که این چه رسمی است که قبل از حساسترین بازی یک دهه اخیر، پرسپولیس این چنین باید شوکه شود. رقیب به آن چه که میخواست رسید و حالا باید در رینگ مبارزه با حریف زخمیاش به رقابت بپردازد. آن روز ایران میعادگاه علامت تعجب بود! که قویترین تیم تاریخ لیگبرتر چطور سلاخی شدهاست؟ نتیجه مثل یک کابوس تلخ برروی سرمان سنگینی میکرد. بازی برگشت، کمی زخمها ترمیم شد، پرسپولیس، پرسپولیس بود و الهلال هم عاجزی که به زحمت بازی را نباخت! اما این پتک سنگین همچنان روی سرمان میخورد. و ما نالان بودیم از آرزوهایی که به یکباره به گور رفت.
غرب و شرق آسیا میداند که پرسپولیس اینبار نه برای تجربه جدید و بلکه برای انتقام میآید. از زمین و زمان. از کسانی که با باختش مشعوف شدند. از کسانی که آنهای زخمی را به رقابت دعوت کردند. میدانید؛ انتقام طعم خوشی دارد، فقط باید پرسپولیس باشی!
ای کاش نگارندهای پیدا شود که شاهنامه جدید پارسی را بنویسد. شاهنامهای با آخر خوش، که نسل بعد آن را بخوانند و ببالند به تیمی که از دل تاریکی، قیام کرد. ما تکرار نشدنی هستیم.