رحیم یوسفی: پروین میدانست با قلیچ و فنونیزاده پشتش حرف میزنیم!
رحیم یوسفی، هافبک سابق پرسپولیس در گفتگویی متفاوت پاسخگوی سوالات خبرنگار پیروزی دیلی شد.
به گزارش پیروزی دیلی، به قول مجتبی محرمی، «قدیم که پول در فوتبال نبود، همین رفاقتها و شوخی و خندهها بود که تیم را سرپا نگه میداشت» . یکی از همین آدمهایی که همیشه جو تیم را عوض میکرد، رحیم یوسفی بود. او با چند بازیکن دیگر همیشه بساط خنده و شوخی را در تیم به راه میانداختند.
گرچه جذبهای که علی پروین داشت، باعث میشد بازیکنان همیشه از او حساب ببرند اما حضور پروین در پرسپولیس دو دنیای متفاوت از هم داشت، فضای رفاقت و معرفت و شوخی و خنده، در کنار همه احترامی که به بزرگتر وجود داشت.
- خیلیها میگویند علی پروین حتی اگر خوب بازی میکردید هم از بچهها تعریف نمیکرد!
بازیهای ما یک طوری بود که همه خوب بودند ولی خب توقع علی
پروین هم از بازیکن بالا بود. وقتی خوب هم بازی میکردی او میگفت «بازی خودت را
کردی، کاری نکردی که!»
- معمولا با چه کسانی هماتاق بودید؟
بیشتر با فرشاد (پیوس)، ضیا عربشاهی، وحید قلیچ.
- کی از همه بامزهتر بود؟
من و مرتضی فنونیزاده و وحید قلیچ یک جا که میافتادیم بمب خنده بودیم. علی پروین که از کنار ما رد میشد، میگفت «فلان بشید اگر در مورد من چیزی بگین»
- شما هم دیگر چیزی نمیگفتید؟!
علی آقا میدانست که میگوییم، به خاطر همین هم میگفت. کار ما همین بود، سر به سر همه میگذاشتیم.
- کی بینمک بود؟
ورزشکارا همه بانمکند، من بیمزه ندیدم.
- آن دورهها ترس علی پروین از هواپیما سوژه شوخی بچهها بود.
خود من هم یک کمی میترسیدم. زمانی که از پرسپولیس آمدم بیرون، گفتم خداراشکر حالا پروازم کم شده، آن زمان همهاش روی هوا بودیم. من که در طول پرواز همیشه نگران بودم، علی آقا میترسید، وقتی میخواست هواپیما از زمین بلند شود دستگیرههای صندلی را محکم میگرفت.
- علی پروین عیدی هم میداد؟
علی آقا جیب ما رو نمیزد، عیدی پیشکش! (خنده) من که از او تا حالا عیدی ندیدم.
- اصلا کسی از فوتبالی ها عیدی میداد؟
گاهی پیش میآمد که طرفداران به ما عیدی بدهند اما از مربیان نه، کسی دست به جیب نمیشد. هواداران به ما محبت داشتند.
- اگر فوتبالیست نمیشدید، چه رشتهای را دنبال میکردید؟
من سرباز ارتش بودم، در ارتش هم وقتی یکی اشتباهی انجام میدهد همه را با هم جریمه میکنند. یک بار یک نفر اشتباهی کرد و همه جریمه شدیم. جریمهمان هم این بود که دور یک میدان طولانی بدویم. دوره آموزشی بودم و لباس ارتش به تنم بود. من سریعتر از همه دویدم و جریمهام تمام شد. مسئولمان آمد و گفت کجا قایم شده بودی؟ گفتم من رفتم و برگشتم. باورش نشد و گفت یک بار دیگر بدو. دوباره دور میدان دویدم و برگشتم. نگو طرف خودش دونده بوده، گفت بیا من ببرمت در مسابقات دوومیدانی شرکت کن. که گفتم من فوتبالیستم و دوست ندارم دونده بشوم. در هر صورت فکر میکنم اگر فوتبالیست نمیشدم دونده میشدم.