سرنوشتم را خودم نوشتم؛ کارگر به روایت عباس کارگر

سرنوشتم را خودم نوشتم؛ کارگر به روایت عباس کارگر

بازخوانی روایت زندگی عباس کارگر از زبان وی

پیروزی دیلی؛ من در اولین روز از فروردین سال 1335 در محله عظیم آباد شهر ری به دنیا آمدم. یکی از بزرگ ترین تألمات زندگی ام این بود که مادر عزیزم را وقتی یک ساله بودم از دست دادم. پدرم برای آن که کسی را مسئول رتق و فتق امور زندگی ما کند با خانمی ازدواج کرد که الحق و الانصاف جای خالی مادر را برایمان پر کرد. او تا همین 4ــ3 ماه پیش در قید حیات بود و من تا آن جا که می توانستم مثل یک مادر قدردان زحمات و مرارت های او بودم. روزی که او را در بهشت زهرا به خاک سپردم چنان با او وداع کردم که انگار مادر واقعی ام را در گور می نهم، در چند سال اخیر هیچ گاه مثل لحظه وداع با او اشک نریخته بودم. پدرم هم در سال 1360 زمانی که 25 ساله بودم از جهان دیده فروبست و در قطعه 91 بهشت زهرا (س) مدفون شد. سال 60، سال اوج فوتبال من بود و در این سال از فوتبال ایران به هر چه می خواستم رسیدم.
کودکی
در شهر ری زمینی معروف به چاله سرخ بود. یک زمین خاکی که هر روز باید آب پاشی می کردیم و تیغ هایش را در می آوردیم. قدیم ها سیلی آمده افتاده و دریاچه ای درست شده بود. سله بسته بود و از آن به بعد هر چه گیاه داخلی و خارجی بود در آن می رویید. در آن زمین خیلی از بچه های معروف مثل ناصر محمد خانی، محمد وکیلی که بعدها والیبالیست شد و بعضی دیگر رشد کردند و ورزشکاران بزرگی شدند. از مدرسه که بیرون می آمدیم سراغ زمین چاله سرخ می رفتیم و بازی می کردیم. آن روزها همه می دانستند که ناصر محمد خانی بازیکن بزرگی می شود البته رشد او از 15ــ14 سالگی شروع شد و من بعدها در پرسپولیس همبازی او شدم.
در مدرسه وضعیت تحصیلی کاملاً معمولی داشتم. فوتبال که اجازه نمی داد ما درس بخوانیم ولی بعدها رفتم شبانه ثبت نام کردم و با تقلب دیپلم گرفتم. البته این تقلب را شوخی کردم. زیاد وضعیت طبیعی بر امتحانات ما حاکم نبود.
فوتبال باشگاهی
فوتبال من با بزرگی و بزرگمنشی مردی به نام پرویز هدایت، آغاز شده و رشد کرد و به دوران بالندگی رسید. مردان دیگری مثل علی ابوطالب و آقای دبیر پدر همین علیرضا دبیر خودمان در شروع فوتبال من نقش مهمی داشتند و من همواره از زحمات و مهربانی آن ها ممنون هستم تا این که در سال 1355 به تیم باشگاهی گروه صنعتی بهشهر رفتم. تیمی که با هدایت غلامحسین فرزامی ملی پوش سابق فوتبال ایران و کاپیتان سابق استقلال اداره می شد. به جز من در تیم صنعتی بهشهر، ناصر محمد خانی، باقر رحیمی، غلام نیک پور، حسن عبداللهی، کیومرث صیاد، مهدی محمدی و ...بازی می کردند. تا سال 54 در تیم گروه صنعتی بهشهر بازی کردم و بلافاصله با نظر پرویز هدایت عزیز به تیم تراکتورسازی تبریزی پیوستم. در ابتدای کار سرمربی تیم تراکتورسازی محمد بیاتی بود. محمد بیاتی دروازه بان تیم ملی در المپیک توکیو بود که یک بار تحت هدایت او تیم ملی ایران در سال 1349 قهرمان جام عمران منطقه ای شده بود. عملکرد تراکتور در سال اول به قدری عالی بود که ما در نیم فصل اول قهرمان شدیم هر چند در پایان لیگ پنجم شدیم اما به هر حال برای یک تیم تازه صعود کرده کسب عنوان پنجمی عنوان شایسته ای بود. متأسفانه سال بعد سقوط کردیم اما با قدرت به لیگ تخت جمشید برگشتیم. مرحوم حسین فکری با رها کردن تیم های تهرانجوان و عقاب به تیم تراکتورسازی تبریز پیوست. حسین فکری به شدت مخالف رژیم پهلوی بود. او می گفت: «به همه تیم ها ببازید فقط تاج را ببرید، چون در هیأت مدیره تاج همیشه یک نماینده از دربار حضور داشت». به هر حال در تیم تراکتورسازی تبریز، به جز من پرویز علمایی، محمد رضا شکورزاده، کامل انجینی، پرویز مظلومی، مهرداد زمان زاده، اکبر مالکی، منصور کاویانپور و ابراهیم کیان طهماسبی حضور داشتند و در تیم ماشین سازی هم مجید تشرفی، کاظم سید علیجانی، احد شتربانی و امیر حاج رضایی حضور داشتند. به هر حال با تیم تراکتورسازی نتایج خوبی گرفته بودیم که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و لیگ تعطیل شد. بعد از بازگشایی دوباره فوتبال در سال 58 به تهران آمدم و پیراهن تیم تهرانجوان را بر تن کردم. مجید وطن دوست سرمربی تهرانجوان در سال 58 بود. البته به واسطه حسین فکری که مسئول و سرپرست سازمان تربیت بدنی بود به تیم فوتبال تهرانجوان پیوسته و با بابک خرم، کامل انجینی، اصغر نوروزی، کیان طهماسبی، همبازی بودم سپس با نظر جواد ا...وردی و علی پروین، 2 دوست بزرگوارم به پرسپولیس پیوستم. علی پروین کاپیتان تیم بود و ا...وردی با رأی بازیکنان تیم به عنوان نماینده پرسپولیس انتخاب شد. حضور در تیم پرسپولیس برای من افتخار بزرگی محسوب می شد. از همان ابتدا به پرسپولیس عشق می ورزیدم و این تیم را با تمام وجودم دوست داشتم، اگر روزی می گفتند بزرگ ترین آرزویت در دنیای فوتبال چیست، می گفتم بازی کردن در پرسپولیس.
بازی در پرسپولیس
در سال 58 اولین بازی ام را برای پرسپولیس انجام دادم. محمود خوردبین، صفر ایرانپاک، محمد رضا زادمهر و علیرضا حیدری در خط حمله پرسپولیس بودند و ناصر نورایی و غلامرضا فتح آبادی بعداً به ترکیب تیم اضافه شدند. با پرسپولیس در مسابقات باشگاه های تهران و جام حدفی در سال 1360 به عنوان نایب قهرمانی رسیدیم. سپس در اسفند ماه سال 1360 به عنوان قهرمانی مسابقات جام قائد اعظم رسیدیم. جام قائد اعظم در کشور پاکستان برگزار می شد و تیم ملی تحت عنوان تیم منتخب تهران در این مسابقات شرکت کرد. سال 1361 در فوتبال من تغییر و تحول عمده ای ایجاد شد. در یکی از بازی ها با سرعت نفوذ کرده و سانتر کردم. مایلی کهن که آن وقت ها هم شم مربیگری داشت به علی آقا پیشنهاد داد من دفاع راست باشم. دفاع راست پرسپولیس بعد از خداحافظی محمد دادکان خالی مانده بود البته مدت کوتاهی جواد حسن زاده دفاع راست بود اما او سرعت خوبی نداشت و نتوانست در دفاع راست پرسپولیس بماند و من جای او را در دفاع راست پرسپولیس گرفتم. تا سال 1368 برای پرسپولیس بازی کردم. در سال 61 با پرسپولیس قهرمان مسابقات باشگاه های تهران و جام حدفی شدم و در سال 62 با پرسپولیس می توانستیم قهرمان تهران شویم اما بازی برابر شاهین 3 بر صفر به سود حریف با رأی کمیته انضباطی شد و قهرمانی از ما گرفته شد. در سال 1363 صدرنشین مسابقات فوتبال باشگاه های تهران بودیم که این مسابقات نیمه کاره ماند و قهرمانی از ما گرفته شد. در سال 1364، رضا عابدیان مشمول بود و 3 بازی برای ما انجام داد که بازی ها 3 بر صفر به سود حریفان تمام شد تا باز هم از قهرمانی دور بمانیم. در سال 1365 قهرمان مسابقات باشگاه های تهران شدیم. در سال 1366 هر 3 جام مسابقات را بردیم. اول قهرمانی باشگاه های تهران، بعد قهرمانی جام حذفی تهران و سوم قهرمان جام حدفی کشور، که این 3 قهرمانی بهترین سال فوتبالم را رقم زد. در سال 66، قهرمانی پرسپولیس با گلی که من وارد دروازه نفت تهران کردم تثبیت شد. درسال های 67 و 68 هم قهرمانی مسابقات فوتبال باشگاه های تهران را با تیم پرسپولیس به دست آوردیم.
من و تیم ملی
در 3 رده برای تیم ملی بازی کرده ام، تیم ملی جوانان، تیم ملی امید و تیم ملی بزرگسالان. در تیم ملی جوانان همراه تیم ملی 4ــ3 به عراق باختیم اما به جام جهانی 1977 تونس رفتیم. در این رقابت ها، ساحل عاج را 3 بر یک بردیم. 5 بر یک به برزیل باختیم و با تیم ملی فوتبال ایتالیا مساوی کردیم و ششم شدیم. در آن تیم رضا رجبی، چنگیز، هاشم پور، و حمید درخشان حاضر بودند. در تیم ملی امید با سرمربیگری جلال طالبی به تورنمنت بین المللی کان در فرانسه رفتیم. حسن حبیبی اولین کسی بود که من را به تیم ملی بزرگسالان در سال 58 دعوت کرد. در آن سال تیم ملی قرار بود به کشور شوروی سابق برود. قرار بود من هم همراه تیم بروم اما از تیم ملی فوتبال خط خوردم. من آن روزها کسب و کارم، کار با وانت بود. یک بار، باری به من خورد، دیر به اردوی تیم ملی رسیدم و حسن آقا با من به تندی حرف زد، به من برخورد و گفتم حسن آقا من با وانت کار می کنم، باور نکرد. گفتم بیا و ببین آمد و دید، باز هم باور نکرد ولی از من معذرت خواهی کرد. من هم از اردوی تیم ملی بیرون آمدم.
سال 1360 ناصر ابراهیمی من را به اردوی تیم ملی دعوت کرد. در مسابقات جام قائد اعظم ستاره تیم ملی بودم. در آن مسابقات وازگن صفریان، بهروز سلطانی، فریاد شیران، حقیقیان، مایلی کهن، پنجعلی، کامل انجینی، امیر مرزوقی، مهدی دینورزاده، عبدالعلی چنگیز، علیرضا حیدری و ناصر محمد خانی حاضر بودند.
بعد از مسابقات فوتبال باشگاه های تهران سال 61 با تیم ملی به بازی های آسیایی 1982 دهلی نو رفتم. خاطره ای از آن مسابقات دارم که برایتان خواندنی است. من برای مسابقات کفش نداشتم. بازیکنان تیم ملی ژاپن در محل اردوی تیم ملی فوتبال ایران که یک هتل مشترک بود به بازیکنان همه تیم ها، کفش و کاور مجانی می دادند اما به من نداده و گفتند این کفش ها برای همه تیم ها به جز ایران است. کفش نداشتن من آنقدر آزار دهند بود که حاضر شدم 100 دلار بدهم و آن کفش ها را بگیرم اما باز هم ندادند. ضیاء عربشاهی و حمید درخشان واسطه شدند و یک کفش که 2 شماره برایم کوچک بود را از بازیکن شماره 10 کره جنوبی گرفتند. مربی کره ای هم گفت: «به این شرط می گذارم بازیکن ام به تو کفش بدهد که جلوی ما بازی نکنی» اما من برابر کره جنوبی بهترین بازی عمرم را همراه حمید درخشان انجام دادم و بازی را یک بر صفر بردیم و کره جنوبی در آن بازی ها حدف شد. پای من تاول زده بود و با خونابه روانه بازی می کردم. در آن بازی عشق و شجاعت و فداکاری را همزمان و در کنار هم دیدم. بازی های آسیایی 1982 دهلی نو برای من در مرحله یک ــ چهارم نهایی تمام شد. در آن مرحله به تیم ملی کویت با نتیجه یک بر صفر باختیم و حذف شدیم.
پایان پرسپولیس
یک روز علی پروین آمد و گفت: «آقایان شما و شما و شما از فردا سر تمرین نیایید» او من و مایلی کهن و کاظم سید علیخانی و بهروز سلطانی را نشان داد، خوردبین ناراحت شد و گفت: «بابا لااقل یک شاخه گل می گرفتی و به آن ها می دادی» علی آقا گفت: «باشد برایشان مراسم تجلیل به پا می کنیم اما من دیگر قبول نکرده و تصمیم به خداحافظی از فوتبال گرفتم، تا این که مهدوی دینورزاده و مهدی غفاری سراغم آمدند و با سلام و صلوات من را به تیم مهر شمیران بردند که سال بعد اسمش شد بانک صنعت و معدن. 2 فصل در این تیم بازی کردم و سپس به تیم فوتبال بسیج تهران پیوستم. جالب است بدانید که سال 68 در مسابقات تهران، وقتی من 33 ساله بودم یک همبازی 17 ساله داشتم که نامش رضا شاهرودی بود. او استعداد خوبی داشت و می شد حدس زد که ستاره خوبی برای آینده می شود. در تیم مهر شمیران، نادر فریاد شیران، مهدی دینورزاده، امیر جاور، رضا شاهرودی، مهدی غفاری و ...حاضر بودند. در تیم بسیج هم تقریباً همین بازیکنان بودند اما من رفته رفته از فوتبال کناره گیری کردم.
تجارت و کسب و کار
من از لحاظ اقتصادی وضعیت خوبی نداشتم. با وانت کار می کردم اما بعد از پایان دوران فوتبال عزم خودم را جزم کردم تا بهترین وضعیت مالی را داشته باشم. امروز تجارت من پارچه و پوشاک است، سال 61 به بعد بود که به فکر پوشاک و پارچه افتادم، هر کاری توانستم کردم تا با یک شیوه سالم زندگی ام را بهبود بخشم. اول با یک چرخ شروع کردم، یک چرخ شد 2 چرخ، تا این که بعدها یک کارگاه بزرگ پوشاک و تولید البسه به دست آوردم. از آن کارگاه صاحب تجارتخانه در بازار تهران و دفتر کار شدم. امروز از اوضاع مالی خودم راضی هستم و هرچه به دست آورده ام به لطف خدای مهربان و دسترنج شخصی خودم بوده است. امیدوارم خداوند مهربان به همه وسعت روزی بدهد.
زندگی مشترک
در سال 1357 با همسرم که خواهر یکی از دوستان نزدیکم بود ازدواج کردم. محمود گودرزی همان دوست خوب من، کسی بود که کیهان ورزشی در آستانه نوروز سال 52 عکسش را روی جلد انداخت و نوشت: «مرد سال فوتبال ایران این بچه پایین شهری است.» قلیچ خانی همان زمان گفت که این بچه، از او برای تصاحب بهترین بازیکن سال بهتر بوده است.
از ازدواجم با خانم گودرزی صاحب 2 فرزند دختر هستم. نیایش در حال حاضر 15 ساله و ستایش 10 ساله هستند، خدای مهربان بعد از گذشت 17 سال از زندگی مشترک اولین فرزندمان را به ما عطا کرد.

تاریخ فوتبال ایران و پرسپولیس

کارگر به روایت عباس کارگر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی