شبی که همه غیر از برانکو هدف را گم کردیم
چرا
بازی با سیاه جامگان هفته های ابتدایی؟ رفتیم آزادی که چی؟ مساوی ، صدر
جدول می ماندیم. برد ، باخت آخر فصل به تیم ۱۶ لیگ ۱۶ جبران می شد و باخت ،
ادعای بی ارزش امثال مرفاوی پوچ؟ اوج آمال قهرمان این بود؟ یا هدفی عالی
تر را پشت درهای آزادی جاگذاشتیم؟
در چند روز گذشته از یک بازی
۹۰ دقیقه ای ۹۰ صفحه بحث و حدیث درآمد. خواستم چیزی ننویسم ولی آخرین نقدی
که از یکی از همکاران خواندم که عنوان کردند عده ای هوادارنما با تشویق
منشاء قصد برهم زدن تمرکز طارمی را داشتند! مجابم کرد که بررسی کنیم کدام
هوادارنما ، مگه داریم؟ کدام تمرکز ، مگه داشت؟ کدام قصد و هدف ، مگه هدف
اینها بود؟ قطعا هدف در بازی با سیاه جامگان در خانه خودمان اینقدر چیب و
بی ارزش نبود که در بالا به آن اشاره کردیم آنهم پیش از یکی از مهم ترین
مسابقات فصل.
از چند روز پیش از بازی با سیاه جامگان برای هم دعوتنامه فرستادیم تا در آزادی کنار هم باشیم. تا با هم خوب باشیم و بخوبی همدیگر را شارژ روحی و روانی کنیم و برانکو را کمک کنیم تا بهترین ترکیب را برای بازی با الاهلی انتخاب و آماده کند. برانکویی که درست همانند دربی ۸۴ یک بازی تدارکاتی پیش از بازی آسیایی از دل یک بازی لیگ می خواست. یک امر تکراری و مطلوب و هوشمندانه از سوی پرفسور.
آنقدر واضح که لزومی ندیدیم پیش از مسابقه به کسی گوشزد کنیم! اصلا چرا باید ندانیم هر بازی شرایط و هدف خاص خود را دارد و حتی برخی مواقع تیم های بزرگ جهان قرار است ببازند یا با حداقل ببرند تا برد بزرگی را با گیج کردن رقیب دیگری در جای دیگر رقم بزنند. کسی باور می کند برانکو ترکیب مقابل سیاه جامگان را مقابل الاهلی هم بچیند؟
بیش از دو سال می شود که با برانکو کنار هم هستیم. شب و روز باهم گذراندیم. با او و تلاش بازیکنانمان و حمایت هایمان به اوج رسیدیم. سرمربی که همه جوره سعی کرده اطمینان ما را جلب کند و پرسپولیس را از حد آسیا فراتر برده و به جام باشگاه های جهان و بازی مقابل بزرگان می اندیشد. تعجب می کنیم که چرا هنوز خیلی ها طوری رفتار می کنند که انگار اولین بار است که برانکو را می بینند. ما چه کردیم و اصلا قرار بود چه کنیم؟ رفتیم روحیه به تیم بدهیم و بازیکنان با یک بازی حساب شده به ما اطمینان از آمادگی و جنگندگی خود بدهند و همه با هم مقابل ۱۱ نفر بازی کنیم. خیلی کار سختی است؟
اما ... شبی رقم خورد و رقم زدیم که همه بد بودیم. شبی رقم خورد که بجز برانکو ، همه هدف و وظیفه اصلی شان را گم کردند. داور عدالت بخرج دادن را گم کرد. بازیکنان اگر نگوییم همه ، برخی توپ و برخی دست و پای خود را گم کردند. لیدرها وظیفه شان و هواداران هدف را. یکی ناباورانه بد سوت زد و روحیه کش شد. یکی آنقدر پاس به عقب داد که گویی رو به جلو بازی کردن نمی داند و به کمال رسیدنم آرزوست! را بر زبان ها نشاند.
یکی هربار که حاصل ده پانزده دقیقه تلاش بقیه بهش می رسید ، دست بهش خورده یا نخورده روی زمین پخش شد و یا با عدم تمرکزی عجیب و بی دقتی توپ را به زمین و زمان و دست و پای دروازه بان حریف زد. خیلی بعید می دانیم آنقدر بزرگ شده باشیم که به آقای گل دو فصل بتوان برای گول زدن رقیب آسیایی وظیفه بدهیم بدترین بازی عمر خود را انجام بدهد! شاید هم شدیم و نمی دانیم. بقیه هم یا اسیر پرس پیش بینی نشده بازیکنان رقیب شدند تا آنجا که بیراموند را با پاس به عقب های فراوان به یکی از پرکارترین بازیکنان زمین بدل کنند یا اسیر جو ورزشگاه. امروز شاید حرفهای من به طنز شبیه باشد شاید هم برخی آن را روحیه خراب کن بدانند که الآن وقتش نیست. اما مگر روحیه برای بازیکنانمان گذاشتیم که خرابش کنیم؟ مگر آنان اطمینان و روحیه برایمان گذاشتند؟
چه وقتی از این بهتر که بگوییم برانکو و تیمش در همه حال نیاز به اعتماد و پشتیبانی دارد تا همه شاد شویم؟ کی باید گفت حتی در بدترین شرایط و حتی در پای گیرنده تلویزیون هم کسی حق ندارد به بازیکن اهانت و فحاشی کند؟ و کی باید بگوییم نباید صدای اعتراض هوادار را در گلو خفه کرد؟ اگر می خواهیم مثل بارسا و رئال و منچستر چند سال پیاپی صدر جدول را بعلاوه چندین و چند جام رنگارنگ دیگر به نام بزنیم همین حالا باید این ها را بگوییم و هم گوشزد کنیم که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. چه وقت باید بگوییم که لیدرها خود هواداران باشگاه اند نه عضو درون زمین و باید با بقیه هواداران همسو باشند.
نه آنکه وقتی هوادار حتی به اشتباه حس می کند نیاز به تغییر است و یا آلترناتیو یک بازیکن را برای آنکه آن بازیکن به خود بیاید یا اگر خود را نمی تواند جمع و جور کند ، از زمین خارج شود که زحمات دیگران را به باد ندهد ، صدا می زنند نباید نام بازیکن روی اعصاب را فریاد بزنند. و چه زمانی وقت آنست که به هواداران گوشزد کنیم تا براساس اهمیت و هدف هر بازی باید ولوم تشویق و اعتراض خود را تنظیم کنند یا دکمه آن را آف و آن کنند؟ چه موقع بهتر از این زمان که بازیکنانمان را متوجه کنیم بجای خوش نقش آفرینی در فضای مجازی و مصاحبه های رنگارنگ ، دلبری کردن با دل و جان دادن در زمین است که صدای هواداران را موافق آنها می کند. براستی چه زمانی وقت حرف زدن است؟ وقت سوزن زدن به خود چه موقع است تا بعد آن بتوانیم جوالدوز به دیگران بزنیم. مرور کنیم چه گذشت. یک بازی نه چندان مهم از نظر جدول لیگ ، مهم از لحاظ بیشتر گل زدن و کمتر گل خوردن هم در لیگ و هم برای قدرت نمایی در پیش بازی با الاهلی که قرار بود روحیه بخش برای همه باشد داشتیم. برانکو تیم را با کلی جابجایی نفرات به زمین فرستاد که هم رقیب آسیایی را گول بزند و هم ترکیب خود را بشناسد و هرگز هدفش را گم نکرد. فشار غیر مترقبه شاگردان میثاقیان و داوری کمی معادلات را بهم زد. ولی مگر اهمیتی هم داشت؟ گل اول را ما زدیم و توان و قصد سیاه جامگان بالاخص در نیمه دوم نهایتا بیش از جبران همان یک گل نبود. با مساوی صدر ماندیم تا بعد بازی با الاهلی! ولی قافیه را به گم کردن هدف اصلی باختیم. در زمین ، روی سکوها و حتی در فضای حقیقی و مجازی بعد بازی! ما روحیه دادن را فراموش کردیم، لیدرها همراهی و همسویی با هواداران را ، بازیکنان اطمینان بخشی به هوداران و بدتر از آن خودداری از عکس العمل های احساسی و مقصر دانستن هوادار و لیدرها را در بد و سردرگم بازی کردن خودشان را در مصاحبه بعد بازی. اما الآن چه باید کرد؟ کافیست درک کنیم قرار است ۴۰ میلیون نفر به نام ارتش سرخ آسیا مقابل یک تیم عربی فاقد پشتوانه اینچنینی بازی کنند تا صعود کنیم. هدف را نباید این بار گم کنیم. بنابراین آن شب تلخ را باید مانند بسیاری شبهای تلخ دیگر به باد فراموشی سپرد و دفتر آن را بست. بعنوان صدرنشین لیگ برتر ، قهرمان قهرمانان ایران ، نماینده شایسته ایران و بعنوان یک تیم منسجم ۴۰ میلیونی از همین امروز وارد این آوردگاه شد. وظیفه هرکس مشخص است. برانکو تمرین دادن و ارنج کردن و سکان داری ، لیدرها و هواداران حاضر در ورزشگاه سلطان قابوس حمایت و حتی بزرگنمایی در تشویق تا دقیقه آخر بازی ، پیشکسوتها و هواداران جامانده بیرون از ورزشگاه محل مسابقه چه در ایران و چه دیگر نقاط جهان هم باید در فضای مجازی و حقیقی حمایت تیم و تخریب روحیه حریف و دعا کردن را دنبال کنند و بازیکنان سر گذاشتن مقابل توپ و هوشمندانه بازی کردن را. در یک کلام هدف آنست که ما به برانکو و شاگردانش روحیه بدهیم و به برانکو اطمینان کنیم و آنان تمام تلاش خود را بکنند تا با دست پر از آنجا خارج شوند و الاهلی را تا بازی بعدی در فشار روحی عصبی باقی بگذارند. نشود مثل بازی با سیاه جامگان لطفا! عشق است پرسپولیس
علیرضا هادیان
از چند روز پیش از بازی با سیاه جامگان برای هم دعوتنامه فرستادیم تا در آزادی کنار هم باشیم. تا با هم خوب باشیم و بخوبی همدیگر را شارژ روحی و روانی کنیم و برانکو را کمک کنیم تا بهترین ترکیب را برای بازی با الاهلی انتخاب و آماده کند. برانکویی که درست همانند دربی ۸۴ یک بازی تدارکاتی پیش از بازی آسیایی از دل یک بازی لیگ می خواست. یک امر تکراری و مطلوب و هوشمندانه از سوی پرفسور.
آنقدر واضح که لزومی ندیدیم پیش از مسابقه به کسی گوشزد کنیم! اصلا چرا باید ندانیم هر بازی شرایط و هدف خاص خود را دارد و حتی برخی مواقع تیم های بزرگ جهان قرار است ببازند یا با حداقل ببرند تا برد بزرگی را با گیج کردن رقیب دیگری در جای دیگر رقم بزنند. کسی باور می کند برانکو ترکیب مقابل سیاه جامگان را مقابل الاهلی هم بچیند؟
بیش از دو سال می شود که با برانکو کنار هم هستیم. شب و روز باهم گذراندیم. با او و تلاش بازیکنانمان و حمایت هایمان به اوج رسیدیم. سرمربی که همه جوره سعی کرده اطمینان ما را جلب کند و پرسپولیس را از حد آسیا فراتر برده و به جام باشگاه های جهان و بازی مقابل بزرگان می اندیشد. تعجب می کنیم که چرا هنوز خیلی ها طوری رفتار می کنند که انگار اولین بار است که برانکو را می بینند. ما چه کردیم و اصلا قرار بود چه کنیم؟ رفتیم روحیه به تیم بدهیم و بازیکنان با یک بازی حساب شده به ما اطمینان از آمادگی و جنگندگی خود بدهند و همه با هم مقابل ۱۱ نفر بازی کنیم. خیلی کار سختی است؟
اما ... شبی رقم خورد و رقم زدیم که همه بد بودیم. شبی رقم خورد که بجز برانکو ، همه هدف و وظیفه اصلی شان را گم کردند. داور عدالت بخرج دادن را گم کرد. بازیکنان اگر نگوییم همه ، برخی توپ و برخی دست و پای خود را گم کردند. لیدرها وظیفه شان و هواداران هدف را. یکی ناباورانه بد سوت زد و روحیه کش شد. یکی آنقدر پاس به عقب داد که گویی رو به جلو بازی کردن نمی داند و به کمال رسیدنم آرزوست! را بر زبان ها نشاند.
یکی هربار که حاصل ده پانزده دقیقه تلاش بقیه بهش می رسید ، دست بهش خورده یا نخورده روی زمین پخش شد و یا با عدم تمرکزی عجیب و بی دقتی توپ را به زمین و زمان و دست و پای دروازه بان حریف زد. خیلی بعید می دانیم آنقدر بزرگ شده باشیم که به آقای گل دو فصل بتوان برای گول زدن رقیب آسیایی وظیفه بدهیم بدترین بازی عمر خود را انجام بدهد! شاید هم شدیم و نمی دانیم. بقیه هم یا اسیر پرس پیش بینی نشده بازیکنان رقیب شدند تا آنجا که بیراموند را با پاس به عقب های فراوان به یکی از پرکارترین بازیکنان زمین بدل کنند یا اسیر جو ورزشگاه. امروز شاید حرفهای من به طنز شبیه باشد شاید هم برخی آن را روحیه خراب کن بدانند که الآن وقتش نیست. اما مگر روحیه برای بازیکنانمان گذاشتیم که خرابش کنیم؟ مگر آنان اطمینان و روحیه برایمان گذاشتند؟
چه وقتی از این بهتر که بگوییم برانکو و تیمش در همه حال نیاز به اعتماد و پشتیبانی دارد تا همه شاد شویم؟ کی باید گفت حتی در بدترین شرایط و حتی در پای گیرنده تلویزیون هم کسی حق ندارد به بازیکن اهانت و فحاشی کند؟ و کی باید بگوییم نباید صدای اعتراض هوادار را در گلو خفه کرد؟ اگر می خواهیم مثل بارسا و رئال و منچستر چند سال پیاپی صدر جدول را بعلاوه چندین و چند جام رنگارنگ دیگر به نام بزنیم همین حالا باید این ها را بگوییم و هم گوشزد کنیم که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. چه وقت باید بگوییم که لیدرها خود هواداران باشگاه اند نه عضو درون زمین و باید با بقیه هواداران همسو باشند.
نه آنکه وقتی هوادار حتی به اشتباه حس می کند نیاز به تغییر است و یا آلترناتیو یک بازیکن را برای آنکه آن بازیکن به خود بیاید یا اگر خود را نمی تواند جمع و جور کند ، از زمین خارج شود که زحمات دیگران را به باد ندهد ، صدا می زنند نباید نام بازیکن روی اعصاب را فریاد بزنند. و چه زمانی وقت آنست که به هواداران گوشزد کنیم تا براساس اهمیت و هدف هر بازی باید ولوم تشویق و اعتراض خود را تنظیم کنند یا دکمه آن را آف و آن کنند؟ چه موقع بهتر از این زمان که بازیکنانمان را متوجه کنیم بجای خوش نقش آفرینی در فضای مجازی و مصاحبه های رنگارنگ ، دلبری کردن با دل و جان دادن در زمین است که صدای هواداران را موافق آنها می کند. براستی چه زمانی وقت حرف زدن است؟ وقت سوزن زدن به خود چه موقع است تا بعد آن بتوانیم جوالدوز به دیگران بزنیم. مرور کنیم چه گذشت. یک بازی نه چندان مهم از نظر جدول لیگ ، مهم از لحاظ بیشتر گل زدن و کمتر گل خوردن هم در لیگ و هم برای قدرت نمایی در پیش بازی با الاهلی که قرار بود روحیه بخش برای همه باشد داشتیم. برانکو تیم را با کلی جابجایی نفرات به زمین فرستاد که هم رقیب آسیایی را گول بزند و هم ترکیب خود را بشناسد و هرگز هدفش را گم نکرد. فشار غیر مترقبه شاگردان میثاقیان و داوری کمی معادلات را بهم زد. ولی مگر اهمیتی هم داشت؟ گل اول را ما زدیم و توان و قصد سیاه جامگان بالاخص در نیمه دوم نهایتا بیش از جبران همان یک گل نبود. با مساوی صدر ماندیم تا بعد بازی با الاهلی! ولی قافیه را به گم کردن هدف اصلی باختیم. در زمین ، روی سکوها و حتی در فضای حقیقی و مجازی بعد بازی! ما روحیه دادن را فراموش کردیم، لیدرها همراهی و همسویی با هواداران را ، بازیکنان اطمینان بخشی به هوداران و بدتر از آن خودداری از عکس العمل های احساسی و مقصر دانستن هوادار و لیدرها را در بد و سردرگم بازی کردن خودشان را در مصاحبه بعد بازی. اما الآن چه باید کرد؟ کافیست درک کنیم قرار است ۴۰ میلیون نفر به نام ارتش سرخ آسیا مقابل یک تیم عربی فاقد پشتوانه اینچنینی بازی کنند تا صعود کنیم. هدف را نباید این بار گم کنیم. بنابراین آن شب تلخ را باید مانند بسیاری شبهای تلخ دیگر به باد فراموشی سپرد و دفتر آن را بست. بعنوان صدرنشین لیگ برتر ، قهرمان قهرمانان ایران ، نماینده شایسته ایران و بعنوان یک تیم منسجم ۴۰ میلیونی از همین امروز وارد این آوردگاه شد. وظیفه هرکس مشخص است. برانکو تمرین دادن و ارنج کردن و سکان داری ، لیدرها و هواداران حاضر در ورزشگاه سلطان قابوس حمایت و حتی بزرگنمایی در تشویق تا دقیقه آخر بازی ، پیشکسوتها و هواداران جامانده بیرون از ورزشگاه محل مسابقه چه در ایران و چه دیگر نقاط جهان هم باید در فضای مجازی و حقیقی حمایت تیم و تخریب روحیه حریف و دعا کردن را دنبال کنند و بازیکنان سر گذاشتن مقابل توپ و هوشمندانه بازی کردن را. در یک کلام هدف آنست که ما به برانکو و شاگردانش روحیه بدهیم و به برانکو اطمینان کنیم و آنان تمام تلاش خود را بکنند تا با دست پر از آنجا خارج شوند و الاهلی را تا بازی بعدی در فشار روحی عصبی باقی بگذارند. نشود مثل بازی با سیاه جامگان لطفا! عشق است پرسپولیس
علیرضا هادیان