مصاحبه نوروزی روزنامه پیروزی با علی بهزادی، حبیب سید علیخانی و شهرام سبزی
به بهانه آخرین روزهای سال 95 مصاحبه ای داشتیم با فرزندان سه پیشکسوت باشگاه پرسپولیس که اکنون در قید حیات نیستند.
به گزارش سایت پیروزی دیلی، در واپسین روزهای سال 1395 مصاحبه هایی داشتیم با علی بهزادی، حبیب سیدعلیخانی و شهرام سبزی فرزندان سه پیشکسوت باشگاه پرسپولیس که اکنون در قید حیات نیستند.
وقتی صحبت می کرد و حرف از پدر می زد بغض درونش هرچقدر هم که سعی در پنهان کردنش داشت اما آنقدر بزرگ بود که نتوانست پنهانش کند. در واپسین جملاتش من هم دلم می خواست بغض کنم، دلم می خواست پا به پای او گریه کنم و بگویم جای مجید سبزی برای همیشه در مستطیل سبز خالی خواهد ماند. در تمام طول مصاحبه لحن صحبت هایش به گونه ای بود که حس می کردم مدت هاست که او را می شناسم حس کردم، حتی با او پدر از دست دادم آنقدر که شفاف بود پسر مجید سبزی. به بهانه نوروز 96 مصاحبه عیدانه ای داشتیم با پسر مرحوم مجید سبزی کسی که حالا پسر 6 ساله ای به نام مجید دارد و به گفته خودش، مجید 6 ساله این روزها تسلی گر داغ پدرش شده برای او و مادر.
*مصاحبه با علی بهزادی فرزند همایون خان بهزادی
سال 95 برای خانواده پرسپولیس پر از لحظات تلخ و شیرین بود. قطعا از تلخ ترین لحظات سالی حالا آخرین لحظاتش در حال سپری شدن است از دست دادن کاظم سیدعلیخانی بود. کاپیتان فقید سرخپوشان چه در زمان حیات و چه پس از بدرود حیات مورد کم لطفی قرار گرفت و حالا ما به بهانه اولین نوروز بدون او، سراغ پسرش رفتیم تا ببینیم برای او این روزها چگونه در حال سپس شدن است.
نوروز 96 دومین نوروز بدون همایون خان بهزادی است. مرد بی بدیل مستطیل سبز، مرد رکوردهای غیر ممکن. پسرش می گوید هرچه می گذرد بیشتر جای خالی پدر را حس می کند و بیشتر می فهمد که چه کسی را از دست داده است. علی بهزادی در مصاحبه با خبرنگار پیروزی از روزهای سخت دوری از پدر می گوید.
پیروزی: سال 95 چطور بود؟ تلخ ترین و شیرین ترین اتفاق امسال؟
قسمت تلخ سال 95 این بود که هر روزی که می گذشت و می گذرد، جای خالی پدرم را بیشتر احساس می کنم. پدرم زیاد اهل گله نبود اما گاهی از دور و بری ها دوستان گله می کرد و حالا ما خلا نبود پدر را بیشتر حس می کنیم.
اما سر و کله زدن با بچه ها در آکادمی فوتبال مان از قسمت های شیرین سال 95 محسوب می شود.
پیروزی: خاطره نوروزی از پدرتان؟
بابا خیلی شمال را دوست داشت و همیشه چهار، پنج روز پیش ار عید تماس می گرفت و می گفت:"اگر می آیی با هم برویم شما" بیشترین لذت نوروزهامان کنار پدرم زمانی بود که با هم می رفتیم شمال. خاطرات زیادی با هم از شمال داریم و زمان قدیم که ما بچه تر بودیم و حتی زمانی که فوتبال بازی می کرد، چون عاشق شکار و طبیعت بود، نوروز را در طبیعت می گذراندیم. بعدها که پدرم پا به سن گذاشت، دیگر شکار نمی رفت و بیشتر دوست داشت ایام نوروز را در شمال کشور باشد. به خاطر دارم حتی زمانی که شمال می رفتیم هم دست از فوتبال نمی کشد و همانجا سری به زمین های فوتبال می زد که اتفاقا همه پدرم را می شناختند و تقریبا انجا هم هر روز فوتبال مان کری هایش به راه بود.
پیروزی: برایمان بیشتر از پدرتان بگویید. چقدر به پدر وابسته بودین؟
وابستگی من به بابا خیلی زیاد بود و این را تقریبا تمام مردم می دانند. اوایل بعد از فوت پدرم چون کمی دور و برمان شلوغ تر بود زیاد متوجه نمی شدم که چه اتفاقی افتاده است اما هرچه جلوتر رفتیم در این دنیا چیزهایی را دیدم که بیشتر و بیشتر دل مان برای پدر تنگ شد.
پیروزی: پدرتان بیشتر به چه کسانی عیدی می دادند و چه چیزی عیدی می دادند؟
زمانی که بچه بودم هر چه می خواستم از بابا عیدی می گرفتم (می خندد). همیشه هرچه از بابا خواستم در اختیارم گذاشت چه عید و چه در ایام دیگر.
پدرم همیشه اسکناس نو امضا می کرد و به کسانی که برای دید و بازدید عید به منزل مان می آمدند، عیدی می داد اما من همیشه عیدی هرچه می خواستم به زور از بابا می گرفتم (می خندد).
پیروزی: بهترین عیدی و آخرین عیدی که از پدرتان گرفتید چه بود؟
سال گذشته پدرم یک ماه قبل از نوروز فوت کرد و نتوانستم از او عیدی بگیرم ولی بهترین عیدی که در چندین سال گذشته از بابا گرفتم... می دانید خود من تا زمانی که پدرم فوت نکرده بود نمی دانستم که او چه انسان بزرگی است. الان بیشتر می فهمم که پدرم چه کسی بود... بهترین عیدی که از پدرم بخاطر دارم جملات زیبایی است که در مورد زندگی برایم می گفت. پدرم همیشه می گفت پول مثل چرک کف دست است، می آید و می رود اما حرف های پدرم در مورد معرفت و زندگی که همیشه برای ما می گفت برای من بهترین عیدی بود. همیشه قبل از عید و سال تحویل برای مان صحبت می کرد و این بسیار لذت بخش بود.
پیروزی: حال و هوای این چند نوروزی که بدون پدرتان گذشت چطور بود؟
پدرم سال گذشته یک ماه پیش از شروع سال نو فوت کرد و خیلی ها دور و بر ما بودند، نمی شود گفت راحت گذشت اما امسال هرچه جلو می رویم سخت تر می شود. الان همین رستوانی که من دارم و محل کارم هم به حساب می آید، تمام در و دیوارهایش پر از عکس های پدرم است. هر روز که می آیم و عکس های بابا را می بینم بیشتر جای خالی او را حس می کنم. اگر پدرم بود پاسخ یکسری سوال ها را دونفری راحت تر می دادیم. متاسفانه هیچکس متوجه نشد که همایون بهزادی کی بود، شاید یکسری ها می شناختند اما حالا حتی نامش را هم فراموش کردند و نمی دانند همایون بهزادی با توجه به آنچه در ای اف سی ثبت شده است، بزرگترین بازیکن تاریخ ایران است. هیچ فوتبالیستی پنج مدال ندارند اما پدر من گلداستار فیفا را دارد اما متاسفانه در زندگی فوتبالی اش هیچگاه به آنچه استحقاق آن را داشت نرسید. من از این موضوع ناراحتم که حالا جتی نام پدرم هم فراموش می شود.
پیروزی: از پدرتان بیشتر برای مان بگویید، شوخ طبع بودند؟ بیشتر با چه کسانی بیشتر شوخی می کردند؟
پدرم اصلا آدم کینه ای نبود، همه می دانند که هیچگاه به دنبال مادیات زندگی نبود. برای پدرم دوستی و معرفت حرف اول را می زد. خیلی ها از کنار پدرم اسم خودشان را بزرگ کردند حتی فوتبالیست ها ولی پدرم هیچگاه از نام خودش استفاده نکرد.
بابا شوخ طبعی بود و تقریبا سر به سر همه می گذاشت. در برحه ای از زمان به خاطر دارم که با هم بحث مان می شد، زمانی که من فوتبال بازی می کردم و در تیم های سپاهان، راه آهن و شاهین بودم، به یاد دارم که در تمام سفرها با ما می آمد و تا جایی که می توانست برای بازی های من به ورزشگاه می آمد.
پدرم حتی زمانی که از یکسری از دوستان گله مند بود می خندید و می گفت:"بگذر" ما هم از پدر یاد گرفتیم و می گذریم.
پیروزی: آرزویتان در سال 96 چیست؟
آرزویم این است که خانواده ام، خواهرم، برادرم و مادرانم همیشه خوشحال و سلامت باشند. آرزو می کنم که پدرم در آن دنیا بهترین جای ممکن باشد و مطمئن هستم که اینگونه است، امیدوارم پدرم همیشه از آن بالا حواسش به ما باشد.
امیدوارم تمام بچه هایی که اکنون با هم در آکادمی کار می کنیم به سرانجام خوبی برسند.
پیروزی: به عنوان آخرین کلام اگر حرفی، درد و دلی دارید؟
خدا تمام رفتگان را بیامرزد به خصوص آقای ایرانپاک، حجازی، سلیمانی، حیدری و تمام دوستان دیگر را. شب عید است و داشتیم فوتبالی هایی که در سال 95 فوت کردند، عید را به خانواده های شان تبریک می گویم.
*مصاحبه با حبیب سید علیخانی فرزند کاپیتان فقید پرسپولیس، کاظم سیدعلیخانی
نام پدر که می آمد آنقدر بغض داشت که انگار حرف زدن برایش سخت ترین کار دنیا بود. هرچه سعی کردم او را بیشتر به صحبت کردن درباره پدر ترغیب کنم بغضش بیشتر می شد و کلماتش کمتر.
پیروزی: سال 95 قطعا تلخ ترن سال زندگی شما بود چرا که با فوت پدرتون همراه بود.
خیلی دلم برایش تنگ شده فقط همین را می توانم بگویم.
پیروزی: امسال نوروز بدون پدرتون خیلی سخت می گذرد...
بله درسته خیلی سخت میگذرد به خصوص که ما هر سال عید کنار هم بودیم و طبیعتا امسال خیلی سخت است. نبودنش، جای خالیش خیلی در خانه مان حس می شود.
پیروزی: مادرتان هم قبل از پدرتان فوت شدند. چند سالتان بود که مادرتان فوت شدند؟
بله حدود سال 81 فوت شدند و من 16 سال داشتم.
پیروزی: پدرتان چطور شخصیتی داشتند؟ بعد از فوت مادرتان به خاطر شما ازدواج نکردند، درست است؟
بله به خاطر من و خواهرم ازدواج مجدد نکردند و خودشان را فدای من و خواهرم کردند.
پیروزی: چقدر به پدرتان وابسته بودید؟
وابستگی من به پدرم زیاد بود و چون خواهرم ازدواج کرده بود، من و بابا همیشه و هر کجا می رفتیم با هم بودیم و صمیمیت زیادی بین من و پدرم بود و برای همین دوری از او برایم خیلی سخت بوده و هست.
پیروزی: پدرتون کاپیتان پرسپولیس هم بودند، بازی هایشان را دیده بودید یا خیر ؟ با پدرتان سر تمرین می رفتید؟
ورزشگاه زیاد می رفتم. عکسهایی از بچگی دارم که نشان می دهد زیاد به ورزشگاه می رفتم و در برخی از همین عکسها در آغوش پدرم بودم ولی سنم آنقدر پایین بود که سر تمرین نمی رفتم چرا که چهار، پنج سال بیشتر نداشتم. اما به یاد دارم تیم پورا و گسترش همراه پدرم سر تمرین هم می رفتم و آنجا بازی می کردم.
پیروزی: پدرتان بیشتر با چه کسانی دم خور بودند و نشست و برخواست داشتند؟
پدرم بیشتر با آقای جعفر کاشانی و همایون خان بهزادی خدا بیامرز و این اواخر هم با آقای سعید شیرینی در ارتباط بودند.
پیروزی: بعد از فوت پدرتان هم خیلی در حق ایشان کم لطفی شد درست مثل قبل از فوتشان، نظرتان را در این مورد بیان می کنید ؟
باشگاه اصلا کاری برای ما نکرد البته ما هم اصلا انتظاری نداشتیم. پدرم این همه فوتبال بازی کرد برای فوتبال زحمت کشید، نمی خواهم بگویم به جایی رسید یا نه، هر چه بود به خودش مربوط بود اما باشگاه هیچ لطفی به ما نداشت. فقط شرکت کهن پیشکسوتان پرسپولیس به ما کمک کردند آن هم نه از نظر مالی بلکه بیشتر از نظر روحی کمکمان بودند.
پیروزی: پدرتان با روزنامه پیروزی هم رابطه خوبی داشتند و خیلی درد دل می کردند شما در جریان بودید ؟
من در کارهای پدرم زیاد دخالت نمی کردم چون همیشه به من می گفت: "تو دخالت نکن، من خودم کارهایم را انجام می دهم" خودش دوست داشت تمام کارهایش را به تنهایی انجام دهد و همیشه حرف حرف خودش بود.
پیروزی: پدرتان آدم شوخ طبعی بودند یا نه جدی بودند ؟
با خانوادمان و با هم دوره هایش خودش خیلی شوخی می کرد ولی در مورد کار و زمان مربی گری اصلا با کسی شوخی نداشت.
پیروزی: آرزویتان در سال 96 چیست ؟
آرزوی من پدرم بود که رفت دیگر آرزویی ندارم.
*مصاحبه با شهرام سبزی فرزند مجید سبزی
با اینکه روز سوم فوت دایی اش با او برای مصاحبه تماس گرفتیم و صحبت کردن برایش سخت بنظر می رسید اما با روی باز ما را پذیرفت و یه سوالاتمان پاسخ داد.
پیروزی: سال 95 چطور بود؟ تلخ ترین و شیرین ترین اتفاق امسال؟
تلخ ترین اتفاق سال 95 همین دو روز پیش بود که دایی ام را از دست دادم. دو ماه پیش هم مادر بزرگم فوت کرد و در سال 95 پسر عمویم نیز از جمع ما رفت. در مدت زمان 4 ماه سه عزیز از دست دادم و به همین دلیل شاید بتوان گفت که سال 95 تلخ ترین سال زندگی من بوده.
اما بهترین روز سال 95 برای من روزی بود که نونهالان پرسپولیس را به لیگ برتر آوردیم.
پیروزی: در مورد تیم نونهالان پرسپولیس و صعود به لیگ برتر بیشتر برایمان توضیح دهید.
تیم نونهالان پرسپولیس را اول با کمک خدا و بعد هم به همراه آقای سلطانی، و با کمک آقای پازوکی، قنبرپور و رمضانی که از بیرون ما را حمایت می کردند و حواسشان به تیم ما بود به لیگ برتر آوردیم و لطف خدا شامل حال بنده هم شد تا خدمت کوچکی به باشگاه پرسپولیس کرده باشم.
تیم نونهالان پرسپولیس سال قبل به دسته یک سقوط کرده بود و ما امسال با کمک خدا و دعای طرفداران و پدر و مادرها توانستیم این تیم را به لیگ برتر برگردانیم.
پیروزی: خاطره نوروزی از پدرتان؟
با بابا خدا بیامرز خاطره زیاد داریم (کمی فکر می کند که کدام خاطره را بازگو کند). نوروز که می شد بابا همیشه دوست داشت خانواده را کنار هم جمع کند و بریم یک سمتی مثلا شمال.
پیروزی: برایمان بیشتر از پدرتان بگویید. چقدر به پدر وابسته بودین؟
تمام عمر من پدر خدا بیامرزم بود. از بچگی با بابا کنار زمین فوتبال بودم تا سن 18 سالگی که آن زمان سرمربی تیم نوجوانان پرسپولیس بود. اواخر بیشتر به او کمک می کردم. به گلرهای تیم مثل علیرضا حقیقی و چند نفر دیگر از بچه ها که در حال حاضر در لیگ برتر دروازه بانی می کنند، کمک می کردم چون آن زمان باشگاه پرسپولیس مربی گلر نداشت، بابا اینکار را به من می سپرد و من هم فقط به عشق بابا و برای اینکه تیمش نتیجه بگیرد کمک می کردم.
از بچگی کنار پدرم بودم ولی متاسفانه سال 84 با ما وداع کرد و رفت.
هیچ اولادی نداریم که به پدر و مادر وابسته نباشد ولی من و بابا جدای از رابطه پدر و پسری، دوست بودیم. دوستی که سالم و بی شیله پیله بود. می گن رفیق بی کلک پدر و مادر واقعا درست است و ما هم به جز پدر و مادرم هیچ دوستی نداشتیم و الان هم نداریم چون بابا به ما اینگونه یاد داد.
پیروزی: پدرتان بیشتر به چه کسانی عیدی می دادند و چه چیزی عیدی می دادند؟
بابا بیشتر پول عیدی می داد. به تمام فامیلی که برای عید دیدنی به خانه ما می آمدند و یا بالعکس عیدی می داد. حتی شده یک هزار تومنی عیدی بدهد اما اجازه نمی داد کسی عیدی نگرفته از خانه ما بیرون برود.
پیروزی: بهترین عیدی و آخرین عیدی که از پدرتان گرفتید چه بود؟
آخرین عیدی که از بابا گرفتم نوروز سال 1384 بود که اتفاقا دانشگاه هم قبول شده بودم. بابا تلفن همراه و سیم کارت بهم عیدی داد.
پیروزی: حال و هوای این چند نوروزی که بدون پدرتان گذشت چطور بود؟
خیلی سخت است...تا زمانی سخت تر بود که من ازدواج نکرده بودم، وقتی ازدواج کردم و به لطف خدا صاحب پسری شدم که الان 6 سال دارد و نامش را "مجید" گذاشتیم. بعد از آنکه نام "مجید" را روی پسرم گذاشتم نبود بابا برای من و مامان کمتر از گذشته حس شد. حالا مادرم با وجود مجید من فکر می کند پدرم زنده است. وقتی اسم مجید می آید انگار دنیا را به من ومادرم می دهند.
تمام نوروزهای بدون پدرم سخت گذشت و این نوروز هم یکی از سخت ترین نوروزهای زندگی من است چون سه نفر از عزیزترین هایم را از دست دادم.
پیروزی: پدرتان شوخ طبع بودند؟ بیشتر با چه کسانی بیشتر شوخی می کردند؟
پدرم بیشتر با خانواده بود تا دوست. بابا همیشه مثال خوبی می زد و می گفت دوست برای بیرون خانه خوب است نه داخل خانه.
دوستان فوتبالی زیادی داشت اما بیشتر بیرون از خانه با دوست های پدرم بودیم تا داخل منزل. پدرم بیشتر دوست داشت اوقاتش را کنار خانواده بگذراند و بیشتر با دایی هایم، عمه و خاله ام وقت می گذراند و دوست داشت بیشتر کنار آنها باشد و همیشه دوست نداشت که از جمع خانواده دور باشد.
پیروزی: آرزویتان در سال 96 چیست؟
خدا نه تنها برای من بلکه برای همه خوبی، سلامتی و رزق و روزی بخواهد. امیدوارم هیچکس مریض نباشد و به حق پنج تن خداوند به همه سلامتی، زیر سایه پدر و مادر عطا کند.
پیروزی: به عنوان آخرین کلام اگر حرفی، درد و دلی دارید؟
زمانی که بابا بود خیلی از دوست هایش دور و بر من بودند، زمانی که پدرم فوت شد تا چهلم اش همه کنارم بودند اما بعد از آن دیگر هیچکس تلفن مرا هم جواب نداد.
*مرجان گلچین