وقتی پورموسوی از سوابق روزنامه‌نگاری خود می‌گوید

وقتی پورموسوی از سوابق روزنامه‌نگاری خود می‌گوید

روزهای بسیاری از زندگی‌اش، لابه‌لای صفحات هفته‌نامه‌ها و روزنامه‌های رسالت، قدس، خبر ورزشی، ارزش و پیروزی گذشت؛ روزهایی که آن‌ها را هنوز دوست دارد و اگر بازهم به ۱۹ سالگی‌اش برگردد، خبرنگاری را انتخاب خواهد کرد. ۱۵ سالی است که از آن سال‌ها می‌گذرد ولی او که همچنان ذوق نوشتن دارد، هرازگاهی قلم به دست می‌گیرد و می‌نویسد ولی این بار برای دل خود و تداعی بهترین دوران زندگی‌اش.

به گزارش پیروزی‌دیلی، او متولد سال ۱۳۵۰ است و در خانواده‌ای متولد شد که پیش از او هیچ کسی پا به حرفه خبری نگذاشته بود و همان‌طور که در ورزش فوتبال جزو اولین‌های خانواده محسوب می‌شد، در این حرفه هم اولین بود.


در دوران نوجوانی مانند بیش‌تر پسرها عاشق توپ و فوتبال بود و همین هم باعث شد که رشته فوتبال را دنبال کند اما دوران فوتبالی‌اش خیلی طول نمی‌کشد و پس از این که فوتبال را در سن پایین کنار می‌گذارد، به خدمت مقدس سربازی می‌رود. او پس از اتمام این دوران با دریچه تازه‌ای از زندگی روبه‌رو می‌شود و پا به عرصه خبر و روزنامه‌نگاری می‌گذارد؛ دوران ۱۲ ساله‌ای که از آن خاطرات خوبی برایش به جا مانده است.


او در کنار خبرنگاری، هم‌زمان دو حرفه داوری و مربیگری را هم انجام می‌داد، ولی به یکباره در دوراهی انتخاب تنها یک شغل از میان مربیگری و خبرنگاری قرار می‌گیرد؛ انتخابی که برایش سخت بود ولی او باید راهی را برای همیشه انتخاب می کرد تا سال‌های بعدی زندگی را با تمرکز روی یک رشته سپری کند. او در نهایت خبرنگاری را به اجبار و با وجود میل باطنی اش کنار می‌گذارد و می‌شود مربی تیم فوتبال جوانان فولاد.


* آقای پورموسوی چند ساله بودید که وارد حرفه خبرنگاری شدید و اصلا جرقه حضور در این حرفه از کجا زده شد؟

بعد از پایان دوران سربازی‌ام که سال ۶۹ - ۶۸ بود، در دفتر روزنامه یکی از دوستانم به نام آقای میربابایی که آن زمان به عنوان سرپرست روزنامه رسالت انتخاب شده بود، به عنوان مسوول آگهی‌های روزنامه‌اش، مشغول به کار شدم و با توجه به این‌که قبل از آن نیز خودم یک فوتبالیست بودم، برنامه‌ریزی کردم که در نشریات ورزشی هم کار کنم که آن موقع هفته‌نامه ارزش را داشتیم که تیراژ بالایی هم داشت که بازهم همین دوستم سرپرستی آن را بر عهده گرفت و من توانستم خبرهای ورزشی هم بنویسم.


بعد از آن نیز اشتیاق من خیلی بیش‌تر شد و آقای میربابایی، سرپرستی روزنامه پیروزی را هم بر عهده گرفت و در مقطعی نیز هفته‌نامه خبر ورزشی را هم در اختیار داشت که صفحه‌ای ویژه خوزستان در آن بود و از ورزش خوزستان می‌نوشتیم و پدیده‌های فوتبال استان را به فوتبال ایران معرفی می‌کردیم.


* پس از همان اول علاقه‌مند به نوشتنِ خبرهای ورزشی بودید؟

بله. من آن موقع جوان و به نوشتن خبرهای تحلیلی درباره فوتبال بسیار علاقه‌مند بودم. در کل بیش‌تر خبرهای تحلیلی می‌نوشتم.


* برای چه روزنامه‌هایی قلم می‌زدید؟

رسالت، قدس، ویژه‌نامه خبر ورزشی، ارزش و پیروزی.


* زمانی که وارد عرصه خبر و خبرنگاری شدید، کسی از خانواده یا اقوام در این حرفه کار کرده‌ بودند؟

خیر، زمانی‌که این کار را شروع کردم، هیچ‌کدام از اعضای خانواده‌ام روزنامه‌نگار نبودند. من حتی وقتی فوتبال را هم شروع کردم، هیچ‌کسی از فامیل و خانواده فوتبالیست نبودند و تقریبا به نوعی هم در فوتبال و هم در روزنامه‌نگاری، در فامیل و خانواده اولین بودم.


* آن‌چه شما را وادار به نوشتن می‌کرد یا همان بهانه‌ای که شما را به سمت نوشتن می‌برد چه چیزی بود؟

من تنها خبرهای ورزشی را می‌نوشتم و واقعا بهانه‌ام برای نوشتن، معرفی استعدادهای فوتبال خوزستان به کشور بود. واقعیت این است که اصلا دور و بر حاشیه نبودم و تنها دوست داشتم به فوتبال خوزستان کمک کنم، البته آن موقع حاشیه‌ها نیز مانند الان اینقدر زیاد نبود و همه چه از بازیکن، مربی و مجموعه باشگاه، تنها به دنبال فوتبال سالم بودند و حاشیه‌های زیادی وجود نداشت. آن زمان آن‌قدر پول نبود که به خاطر آن حرمت‌های یکدیگر را بشکنند و اصول اخلاقی را زیر پا بگذارند و در واقع همه اخلاق‌مدار بودند. در کل به نظرم چون پول نبود و تعصب هم حرف اول را می‌زد، حاشیه‌ای هم وجود نداشت که ما بخواهیم به آن بپردازیم یا به آن دامن بزنیم، البته خود من هم واقعا علاقه‌ای به این کار نداشتم و تنها به دنبال حقایق و همان طور که گفتم، معرفی پدیده‌های فوتبال خوزستان بودم.


* خیلی جالب است که اصلا به دنبال حواشی نبودید؛ حواشی که خوراک خبرنگارهاست.

من واقعا علاقه‌ای به این کار نداشتم. پرداختن به این حواشی نه تنها به ورزشکار و به ورزش کمکی نمی‌کند، بله آسیب جدی و مخربی وارد می کند، آسیبی که شاید دیگر به راحتی نتوان آن را برطرف کرد.


* آن زمان خبرنگاران ترجیح می‌دادند، مطالب‌شان به اسم خودشان در روزنامه‌ها چاپ نشود، شما چطور؟

من هم مطالبی را که می‌نوشتم، هیچکدام به اسم خودم نبودند. دلیلش هم آن بود که آن زمان در کنار کار خبرنگاری، مربی و داور هم بودم و به همین دلیل با توجه به فعالیت‌هایی که در کنار کار خبرنگاری داشتم، دوست نداشتم، مطالبی را که می‌نوسیم و دیگران می‌خوانند این‌طور برداشت کنند که داور و مربی بودنم، در آن تاثیرگذار بوده است. در واقع پنهانی کار می‌کردم.


* پس خبرهای شما به چه اسمی به چاپ می‌رسید؟

آن موقع به طور مثال می‌نوشتیم، خبرنگار اعزامی، خبرنگار از اهواز یا سرپرستی اهواز. اصلا اسمی از خودم برده نمی‌شد.


* پس باتوجه به این‌که خبری به اسم خودتان به چاپ نمی‌رسید، برای شیطنت در خبر راحت هم بودید.

واقعیت این است که من هیچ‌وقت شیطنتی در نوشتن نداشتم و اصلا با قصد و غرض، قلم به دست نگرفتم و مطلبی ننوشتم. معتقد بودم و هستم که هیچ‌وقت نباید انسان کاری کند که حقی از کسی ضایع شود و تمام تلاشم این بود که در کارم اشتباهی نداشته باشم. این عقیده را علاوه بر کار خبرنگاری، در داوری و مربیگری نیز داشته و دارم.


* از حال و هوای آن روزهای فضای خبری هم بگویید.

آن موقع که خبر کار می‌کردیم، فکر می‌کنم تنها من و آقای میربابایی جوان بودیم ولی الان نسل خبرنگار متفاوت و جوان شده است. آن موقع مانند الان این‌قدر خبرگزاری، پایگاه خبری و کانال خبری نبود و اخبار تنها از طریق هفته‌نامه‌ها انتقال پیدا می‌کردند. ما یک خبر می‌نوشتیم و هفته بعد به چاپ می‌رسید ولی الان خبرها لحظه‌ای انتقال پیدا می‌کنند و شاید روزنامه‌ها دیگر حال و هوای گذشته خود را نداشته باشند، هرچند که روزنامه‌های چاپی جای خود را دارند و واقعا حیف است که چرخه‌شان متوقف شود. هنوز هم روزنامه خواندن لذت خاص خود را دارد. آن زمان ابرار ورزشی بیش‌تر خبر تحلیلی کار می‌کرد و خبر ورزشی هم به دنبال حاشیه‌ها بود و مردم نیز که به دنبال حاشیه بودند، منتظر آمدن روزنامه خبر ورزشی بودند.


* در دروان خبرنگاری کار خاصی را انجام دادید که مورد توجه و اقبال عمومی قرار بگیرد؟

زمانی‌که کار در روزنامه پیروزی را آغاز کردیم، کار جدیدی که انجام دادیم این بود که تماس تلفنی را برای ارتباط مردم با بازیکنان در نظر گرفتیم و بازیکن در روز مشخص شده به دفتر روزنامه می‌آمد و مردم می‌توانستند با بازیکن محبوب‌شان صحبت کنند و ما نیز گفت‌وگوی رد و بدل شده بین آن‌ها را می‌نوشتیم. این اقدام در نوع خود جدید بود و استقبال زیادی هم از آن شد. تمام تلاش ما این بود که با این‌کار پدیده‌های تیم‌های خوزستانی را بیش‌تر معرفی‌ کنیم.


* بهترین و بدترین خبری که نوشتید را به خاطر دارید؟

فکر می‌کنم بهترین خبر، دعوت تعداد زیادی از بازیکنان خوزستانی به تیم‌ ملی بود. آن زمان مقاله‌ای برای ورزش خوزستان در ویژه‌نامه خبر ورزشی نوشته بودیم که این خبر هم در دل آن جای داشت. فکر می‌کنم در کنار همین خبر نیز با خود این بازیکنان مصاحبه گرفتیم و در مقاله چاپ کردیم.


یادم نیست که خبر بدی نوشته باشم و واقعا تمایلم بیش‌تر این بود که خبر خوب را بنویسم، هر چند که شغل خبرنگاری ایجاب می‌کند که هم خبرهای بد و هم خبرهای خوب را نوشت ولی طی دورانی که کار خبرنگاری را انجام دادم، تمام تلاشم نوشتن خبرهای خوب و خوش بود.


* تا چند سالگی در حرفه خبرنگاری مشغول به فعالیت بودید؟

سال ۸۰ - ۷۹ بود که این حرفه را کنار گذاشتم.


* کناره گذاشتن کار خبر سخت نبود؟

واقعا سخت که بود ولی آن موقع من مربی تیم فولاد شده بودم و واقعیت این بود که با توجه به این‌که می‌خواستم به صورت حرفه‌ای کار کنم، باید تمرکزم را تنها روی یک بخش می‌گذاشتم و با توجه به این‌که کار خبرنگاری هم بسیار وقت‌گیر بود و من از صبح تا ۱۷ عصر در دفتر روزنامه بودم، اگر می‌خواستم هم‌زمان کار مربیگری را هم انجام دهم، شاید در هیچ کدام به موفقیت نمی‌رسیدم. در نهایت وقتی مربی فولاد شدم، برای این‌که تمرکزم تنها روی کارم باشد، حرفه خبرنگاری را کنار گذاشتم، البته آقای میربابایی انتظار داشت که من بمانم و کارم را ادامه دهم ولی از او عذرخواهی کردم و دیگر ادامه ندادم.


* هنوز با آقای میربابایی هم در ارتباط هستید؟

بله با او در ارتباط هستم. او اکنون سرپرست روزنامه قدس و رسالت است؛ ما در دوران کاری‌مان روزهای خوبی را در کنار هم سپری کردیم.


* آن‌ موقع دستمزد خبرنگاران چطور بود؟

آن موقع برای محاسبه حقوق ماهیانه‌مان از خط‌کش استفاده می‌کردند. خط‌کش را در کنار خبر نوشته‌ شده ما می‌گذاشتند و با توجه به اندازه آن که صفحه را پر کرده بود، میزان حقوق آن ماه‌ مشخص می‌شد. الان هم می‌دانم کسانی که در این حیطه کار می‌کنند بیش‌تر به خاطر علاقه‌شان، این‌کار را انجام می‌دهند وگرنه حق و حقوق زیادی دریافت نمی‌کنند و پولی در این حرفه نیست. من آن موقع کارم را با دریافت ۹ تومان از روزنامه رسالت آغاز ‌کردم و اصلا هم به خاطر پول وارد این حرفه نشدم و همان موقع می‌دانستم که در این کار پول نیست و تنها علاقه حرف اول را می‌زند.


* دلتان برای آن روزها و دوباره نوشتن تنگ می‌شود؟

بله و هرازگاهی دلنوشته‌هایی می‌نویسم تا خاطرات گذشته برایم تداعی شود.

 

* ‌معمولا خبرنگارها آن‌قدر سرعت تندی در نوشتن دارند که حتی اگر خوش‌خط هم باشند بعد از مدتی دیگر خط چندان خوبی نخواهند داشت، شما چطور؟

در کل دست‌خط خوبی ندارم و گاهی اوقات هم آن‌قدر سریع می‌نویسم که خود هم متوجه نمی‌شوم که چه نوشته‌ام و شاید خبرنگاری هم بی‌تاثیر نبوده باشد. البته می‌گویند آدم‌های بزرگ، همه دست‌خط‌های بدی دارند (با خنده).


* شما همیشه با خبرنگاران ارتباط خوبی داشته‌اید و این را تمامی همکاران من تایید می‌کنند. در واقع به خوبی توانسته‌اید خبرنگاران را درک کنید و شاید خبرنگار بودن شما در گذشته، در این موضوع بی‌تاثیر نبوده است.

من خوب می‌دانم که یک خبرنگار برای ارتباط گرفتن با یک بازیکن و یک مربی چقدر باید سختی بکشد و چقدر هم باید هزینه کند و وقت بگذارد تا در نهایت به مصاحبه مورد نظر خود دست پیدا کند، آن هم بدون هیچ چشم‌داشتی. باتوجه به این که خودم در گذشته این کارها را انجام داده‌ام و خوب می‌دانم که چقدر در این راه سختی وجود دارد، همیشه دوست داشته‌ام که رابطه خوبی با خبرنگاران داشته باشم و به صورتی با خبرنگاران برخورد کنم که قدر آن‌ها دانسته و شان‌شان حفظ شود.

در کل همیشه ارتباط خوبی با خبرنگاران داشته‌ام و صادقانه همه‌چیز را به آن‌ها می‌گویم و خدا را شکر در مدتی که مربی بوده‌ام، احترام بین من و خبرنگاران متقابل بوده است.


* شما خودتان خبرنگار بودید و خوب می‌دانید که مسوولان برخی مواقع خیلی زیرکانه از پاسخ دادن به سوال‌ها طفره می‌روند، خود شما اکنون این‌طور هستید؟

خود من واقعا به خبرنگاران اعتماد دارم و حقایق را هم بازگو می‌کنم. واقعیت این است که من دوست دارم با صداقت برخورد کنم و حتی برخی مواقع به ضررم تمام شده است ولی خوب می‌دانم که مردم خبرها را تحلیل می‌کنند و باهوش هستند و مطلب درست را برداشت خواهند کرد.


* این اعتماد زیادی برای‌تان دردسرساز نشده است؟

برخی اوقات خود خبرنگارها باعث می‌شوند که مربی یا بازیکن از آن‌ها فرار کند. یادم هست که یک روز درحالی که داشتم با یک خبرنگار درد دل می‌کردم، او فردای آن روز تمام حرف‌های من را در روزنامه‌اش به چاپ رساند و پس از آن مشکلاتی برایم به وجود آمد. من خودم کاملا با حساسیت‌های خبری آشنا هستم و خبرنگارها نیز باید از اعتمادی که به آن‌ها می‌شود، سوءاستفاده نکنند که این کار، خوب نیست.

همچنین خبرنگار باید توجه داشته باشد که یک موضوع را به‌صورتی بنویسد که حقایق گفته شود و مبادا به گونه‌ای مطلب را بنوسید که برای آن شخص، مشکل بزرگی ایجاد شود و این موضوعی بود که واقعا خودم در دورانی که خبرنگار بودم، همیشه آن را مدنظر داشتم. همیشه تیتر خوب نوشتن مهم نیست، مهم گفتن حقایق و درست نوشتن صحبت‌هاست. خود من سال گذشته به خاطر یک مصاحبه‌ای که داشتم و حرف‌هایم که به صورت دیگر نوشته شد، دچار مشکل شدم، آن هم مشکلی که می‌توانست برای من بسیار گران تمام شود. پس باید حواس‌مان به رسالت مان باشد.


* پس شما آن زمان با سخت‌گیری بسیار، خبری را می‌نوشتید؟

من تا یک چیزی را کاملا مطمئن نمی‌شدم، نمی‌نوشتم، چون ممکن بود آن مطلب، ذهنیتی را برای مردم به وجود بیاورد که اصلا واقعیت نداشت و از این‌که دردسری را برای کسی درست کنم، خوشم نمی‌آمد. با هر خبر کذبی که نوشته شود، کسی که آن را می‌خواند، خیلی سریع نسبت به آن شخص موضع می‌گیرد و این می‌تواند برای آن شخص تبعات بدی به دنبال داشته باشد.


* در حال حاضر رقابت بین رسانه‌ها بسیار هست. فکر می کنم آن زمان اصلا رقابت به این صورت نبود؟

رقابت نسبت به گذشته خیلی بیش‌تر شده است و همه می‌خواهند اخبارشان را زودتر انتقال دهند و حالا که مربی شده‌ام، بیش‌تر متوجه حساسیت‌های این حرفه و سرعت در انتقال خبرها هستم. در فصل نقل و انتقالات و زمانی‌که خبری از جذب بازیکن نیست، خبرنگارها با ما تماس می‌گیرند و می‌گویند شنیده‌ایم که می‌خواهید فلان بازیکن را جذب کنید و همین باعث می‌شود که وقت زیادی را صرف پاسخگویی کنم، البته خوب می دانم که این حساسیت خبرنگاران به خاطر رقابت بسیار زیادی است که بین آن‌ها وجود دارد و کاملا آن ها را درک کنم.


* اصلا خبرنگاری شغل خوبی هست؟

خبرنگاری واقعا شغل خوبی است و به طور مثال بسیار در همین حیطه ورزش می‌تواند به ورزش و ورزشکاران کمک کند، البته خبرنگاران باید مراقب باشند که به یکباره شخصی را سیراب نکنند، چرا که همین کار ممکن است، باعث اشباع شدن ورزشکار شود.


* اگر به گذشته برگردیم و به شما بگویند بین خبرنگاری و مربیگری یکی را انتخاب کنید، کدام را انتخاب خواهید کرد؟

انتخاب سختی است، چون زمانی که خبرنگاری و مربیگری را انتخاب کردم، واقعا به هر دو علاقه داشتم و اگر الان هم هنوز دلنوشته‌ای می‌نویسم، برای علاقه‌ای است که هنوز نسبت به حرفه خبرنگاری دارم. من در حیطه مربیگری نیز برای خودم سقف آرزو تعیین کردم و ان‌شاءالله بتوانم به آن برسم.


* و اما توصیه شما به خبرنگاران.

اعتقادم این است که خبرنگار باید با صداقت کار کند. خبرنگار قلمی را در دست دارد و واقعا باید با آن بتواند به ورزش یا هر بخش دیگری از جامعه کمک و از قلم خود به صورت جوانمردانه استفاده کند. اگر به این صورت شود، مطمئنا بخش‌های مختلف جامعه می‌تواند از آن بهره‌مند شوند. این که فقط به فکر بالا بردن تیراژ روزنامه‌ها و پر بیننده‌ترین خبرها در خبرگزاری‌ها باشیم و دست به نوشتن خبرهای غیرواقعی بزنیم، خوب نیست. خبرنگار باید به صورت شفاف حقایق را بگوید و اصل امانت‌داری را هم رعایت کند. این‌ها اصولی است که می تواند بسیار به یک خبرنگار کمک کند.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی