پژمان درستکار: ماهی‌های قرمز را به سیخ کشیدیم، بعد هم کتک مفصلی خوردیم

پژمان درستکار: ماهی‌های قرمز را به سیخ کشیدیم، بعد هم کتک مفصلی خوردیم

در خاطرات بامزه خیلی از کشتی‌گیران یک دهه پیش، رد پایی از پژمان درستکار هست.
به گزارش پیروزی دیلی، درستکار که سال‌ها عضو تیم ملی کشتی آزاد بود، امروز در کنار خانواده و پسر 10 ساله‌اش علی، روزگار می‌گذراند.

 - قبلا هر وقت شما را می‌دیدیم خنده به لب داشتید و کلا روحیه‌تان خیلی شاد بود، الان چطور؟

 خب فکر می‌کنم نسبت به آن زمان‌ها یک مقدار پخته‌‌تر شدم، آن روحیه اقتضای جوانی و حال و هوای آن روزهایم بود. 

- ولی نمی‌شود که به کل آن روحیه عوض شود؟! 

کمتر شده، ولی خب هنوز یک چیزهایی در وجودم هست. - کلا پژمان‌ها بامزه‌اند، هم پژمان کشتی هم پژمان فوتبال! حالا بگذارید یک خاطره برای‌تان از پژمان جمشیدی بگویم. او یک بار همان 14-15 سال پیش، که من کشتی می‌گرفتم و او هم فوتبال بازی می‌کرد، در تمرین آمد و گفت که پدرم کشتی‌گیر است. 

 - پدر پژمان جمشیدی رئیس هیات کشتی هم بوده.

 بله، خودش همین‌ها را می‌گفت و ما هم فکر می‌کردیم واقعا خودش هم خیلی کشتی‌گیر است! بنده خدا آمد روی تشک و یک فیتو بهش زدم، خوابید روی زمین و بعد بلند شد خداحافظی کرد و رفت. فردا شب پیام داد «خدا بگم چی کارِت کنه دو شبه خونه خوابیدم!» من هم گفتم تا تو باشی الکی کری نخوانی. (خنده) 

 -جای چه کسی در سفر‌ه هفت‌سین امسالِ کشتی خالی است؟

 علیرضا سلیمانی که دیگر در جمع ما نیست. البته من جای علیرضا دبیر را هم به شدت در کشتی خالی می‌بینم، او جزو تاریخ‌سازان کشتی ایران بوده، اگر بخواهم دو نفر را اسم ببرم مرحوم سلیمانی و دبیر را می‌گویم، دبیر که 6 سالی هست کسی از او خبر نمی‌گیرد. لباس های علی اکبر نژاد! فکر کنم سال 1998 بود و می‌خواستیم به جام‌جهانی اوکلاهاما برویم. اول گفتند تیم اعزام نمی شود و همه به خانه‌های‌شان رفتند، دو روز بعدش دوباره گفتند برگردید تیم اعزام می‌شود! این آشفتگی یک مقدار روی روحیه بچه‌ها تاثیر گذاشته بود به خاطر همین خواستند جو اردو عوض شود، قرار شد چهارشنبه سوری را در مجموعه انقلاب بگیریم. خواستیم آتش روشن کنیم، بچه‌ها گفتند لباس‌های علی اکبرنژاد را آتش بزنیم، انگار لباس‌ها را به تنش دوخته بودند و اصلا تیپش عوض نمی‌شد. البته او فرار کرد و نشد که لباس‌هایش را آتش بزنیم (خنده) فکر کنم هنوز هم همان لباس‌ها را می‌پوشد. 

- عیدی چقدر جمع می‌کردید؟

 تا جایی که یادم می‌آید بیشتر عیدی می‌دادم. انگار چون گوشم شکسته بود،‌ همه فکر می‌کردند بزرگ هستم. من از 14 سالگی عیدی ‌دادم، می‌گفتند «باید از پهلوون عیدی بگیریم» - به پسرتان علی چی عیدی می‌دهید؟ بچه‌های امروز که هر روزشان عید است،‌ زمان ما بود که برای به دست آوردن هر چیزی کلی انتظار می‌کشیدیم. الان آنقدر مناسبت زیاد است که هر روز باید برای بچه‌ها خرید کنیم.

 - فلسفه سنجد در سفره هفت سین را می‌دانید؟ 

نمی‌دانم. شاید خواستند یک چیز بدریخت هم باشد که نشان دهند قیافه خیلی هم مهم نیست! آشوب در منزل عمه خانم! من و برادرم پیمان واقعا شیطون بودیم. یک سال عیددیدنی رفتیم منزل عمه‌ام، حیاط بزرگ و خوشگلی داشت با یک حوضِ ماهی. همه گرم حرف زدن بودند که ما، ماهی‌های قرمز حوض را به سیخ کشیدیم تا کباب کنیم! بعد هم طبق معمول کتک مفصلی از پدرم خوردیم. خیلی از او حساب می‌بردیم، حساب می‌بردیم این بودیم، اگر حساب نمی‌بردیم چه می‌شدیم! 

- عید هم که چند روز تعطیل بود، حتما پدرشان را درمی‌آوردید!

 قبل از عید در چهارشنبه سوری کلی آتش می‌سوزاندیم. کاربیت، پیراهن‌های پاره، سرشکسته، نارنجک دست‌ساز و... عید که می‌شد یکی دو روز لباس نو تن‌مان بود آرام بودیم، اما بعد دوباره یخ‌مان باز می‌شد و شیطنت می‌کردیم. - اهالی کشتی عیدی بده هستند؟! فکر کنم یک سال حاجی طالقانی یک تراول پنجاهی به ما عیدی داد.

 - یک دعای خوب برای سال جدید؟

 امیدوارم این چند روز باقی مانده از سال 96 هم به خیر بگذرد و سال جدید برای همه مردم ایران پر از آرامش، خوشحالی و عاقبت به خیری باشد. در روزهایی که ما درگیر دید و بازدید نوروزی هستیم، خیلی‌ها هستند که اسیر تخت بیمارستان یا زندان هستند، خدا گره از کار همه باز کند و زندانیان بی‌گناه هم آزاد شوند. دعا می‌کنم که جرم و جنایت و فقر از کشورمان ریشه‌کن شود و همه اش خوبی و خوشی باشد.

**مرضیه دارابی

روزنامه پیروزی

مرضیه دارابی

پژمان درستکار

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی