پیوس: ناصر محمدخانی بد آورد و بازی زندگی را باخت/چشم بسته راه دروازه را پیدا می‌کردم

پیوس: ناصر محمدخانی بد آورد و بازی زندگی را باخت/چشم بسته راه دروازه را پیدا می‌کردم

«ناصر (محمدخانی) بد آورد و بازی زندگی را باخت. انصافا زندگی روی خوش به او نشان نداد. 

به گزارش پیروزی دیلی، روزنامه آفتاب یزد نوشت: «دلتنگی در چهره‌اش موج می‌زند اما هیزم خیالش هنوز گرم است انگار! وقتی در نیمه‌شب تابستان آن پیراهن قرمز را به خاطر می‌آورد، نم اشکی کشتزار رویاهایش را جان می‌بخشد! سال‌ها گذشته و مردی که به سادگی نوشیدن یک فنجان‌ هات‌چاکلت، قفس‌های توری را به آتش می‌کشید، اینک گیج و مبهوت در دفترچه لعنتی خاطرات، سراغ سال‌های رفته را می‌گیرد تا شاید از فضیلت گذشته سرشار شود! سال تولد مار زنگی آسیا، در شناسنامه پر غبار این فوتبال بی‌سیرت خوانا نیست. کسی چه می‌داند! لابد بر شناسنامه‌اش برف باریده که این جماعت به یاد نمی‌آورند او روزی در خط آتش سرخ‌ترین تیم این حوالی محشر به پا می‌کرد و قفس‌بانان را لای بید مجنون‌ها می‌فرستاد. آن عصر ملال‌آور هم که روی شانه‌های تکیده، قصیده وداع را خواند و با شبنم نشسته بر گونه‌هایش بدرقه شد، غروب برای همیشه به نام کوچکش بدل شد!

شگفتی دهه شصت که پیش چشم صدهزار انگور یاقوتی سنگربانان را تحقیر می‌کرد، در این سال‌ها از قاب چشم‌ها چند فرسنگ فاصله گرفته تا طعم گس عزلت آرزوهایش را بیات کند و زوزه دهشتناک تقدیر را با گوش‌های خودش بشنود. شاگرد بی‌حاشیه سلطان صاحبقران در سال‌های دوزخی نسیان، تنها با مشتی اتفاق و نوستالژیک نفس کشید و سر بر بالش آرامش گذارد.

در چمنزار چیزهای زیادی قسمت می‌شود: شور، شادی، اندوه، حسرت و حرمان. سهم آقای گل از چمنزار همین خاطرات نم‌گرفته است. غم‌انگیز نیست؟

فرشاد پیوس زیر نور ماه با ما همکلام شد و تاریخ این فوتبال غریبه با خاطره را عقب کشید.

گزیده پاسخ‌های مهاجم سال‌های دور پرسپولیس و تیم ملی فوتبال را با هم می‌خوانیم:

- وقتی گلزن تربیت نمی‌کنیم، نباید هم انتظار ظهور یک آقای گل را داشته باشیم. گلزنی استعداد و اراده می‌خواهد که این نسل هیچ کدامشان ندارند.

- با همان سیستم علی‌اصغری سال‌ها قهرمان شدیم و هیچ تیمی‌ به گرد پای پرسپولیس نرسید. در سیستم پروین از جناحین سانتر می‌شد و ما روی پاس بلند مدام به گل می‌رسیدیم. تیم، تاپ‌ترین پاسورها را داشت و سازمان دفاعی و خط حمله‌اش خوب کار می‌کرد.

- یک عمر با عشق بازی کردم. داغ گلوله قرمز هنوز روی سینه من هست. آن سال‌ها کسی نمی‌دانست چک سفیدامضا و تراول یعنی چه؟ یک پیراهن قرمز بود و یک دنیا دلدادگی. سر و ته یازده سال حضور من در پرسپولیس شاید یک میلیون هم گیرم نیامد. فقط آخرین فصلی که بازی کردم و کفش‌ها را آویختم، عابدینی با من قرارداد ۷۰۰ هزار تومانی بست که البته نصفش را هم ندادند!

- اگر امروز با پرسپولیس یا هر تیم دیگری می‌بستم، کمتر از پنج، شش میلیارد تومان نمی‌گرفتم. بخت ما به روزهای بی‌پولی گره خورد. آن زمان‌ها هیچکس فکرش را نمی‌کرد یک روز فوتبال ایران به جایی برسد که برای بازیکن معمولی دو میلیارد بدهند.

- همه چیز عوض شد. آدم‌ها عوض شدند. رفاقت‌ها رنگشان را از دست دادند و دنیا جور دیگری شد. ما در رفیق بازی بدیل نداشتیم. رفاقت و دوستی در پرسپولیس موج می‌زد. من با مجتبی کرمانی و محمد پنعجلی و ناصر رفت و آمد خانوادگی داشتم و سرم را در راه رفاقت می‌دادم. حالا اما اوضاع جور دیگری شده و بازیکنان فقط سر تمرین همدیگر را می‌بینند. وقتی مردان یک تیم با هم غریبه باشند، چطور می‌توانند مچ حریف را بخوابانند. از دوره ما تا امروز دو دهه گذشته اما با این همه اتفاق عجیب و غریب آدم تصور می‌کند دو قرن سپری شده است.

- ما اگر به میدان می‌رفتیم و با سکوی خالی مواجه می‌شدیم، دق می‌کردیم. پرسپولیس حتما باید پیش چشم صد هزار نفر آتشبازی راه می‌انداخت. راستی شما بازی پرسپولیس با پنجاب یادتان هست؟ برای بازی پرسپولیس با یک تیم پاکستانی صد و ده هزار نفر به ورزشگاه آمدند. من هنوز هرم نفس‌های آن جماعت عاشق را حس می‌کنم. ما نسل خوبی بودیم که با هر گل یک ورزشگاه را به ابرها می‌فرستادیم. یادم هست وقتی ۹ تا به پنجاب زدیم باز هم تماشاگر فریاد می‌زد و گل می‌خواست. پرسپولیس اگر یک بازی‌اش مساوی می‌شد ما تا مدت‌ها خودمان را حبس می‌کردیم.

- ۱۵۳گل در بازی‌های رسمی‌ برای پرسپولیس زدم اما اگر بخواهم گل‌های زده در بازی‌های غیر رسمی‌و تدارکاتی و تورنمنت‌ها را اضافه کنم، بیش از ۲۰۰ گل می‌شود. من فقط در لیگ ۷۳ بیست تا زدم و آقای گل شدم. از خودم تعریف نمی‌کنم اما چشم بسته راه دروازه را پیدا می‌کردم.

- ما نسل سوخته بودیم و درگیر جنگ شدیم. آن سال‌ها جنگ اجازه نمی‌داد فوتبال ایران در خیلی از میدان‌ها خودش را به رخ بکشد و مثل حالا نبود که بازی ملی پشت بازی ملی برگزار شود. من با آن که تعداد بازی‌های ملی‌ام خیلی زیاد نیست اما با این همه ۱۹ گل برای وطنم زدم. ۱۹ گل آمار بدی هم نیست.

- ما فقط هفته‌ای سه جلسه تمرین می‌کردیم و بقیه‌اش را باید دنبال نان می‌دویدیم تا سفره‌هایمان خالی نماند. اما با همان سه جلسه همه تیم‌ها را میخکوب می‌کردیم. الان بازیکن میلیارد میلیارد می‌گیرد و هفته‌ای هفت جلسه تمرین می‌کند اما روز بازی، نفس دویدن ندارد.

- خداوکیلی علی آقا (پروین) کارش را بلد بود و می‌دانست چطور باید نسخه حریفان را بپیچد. خب البته جنمش را هم داشت. وقتی عقب می‌افتادیم و به چشم‌های سرخ پروین روی نیمکت نگاه می‌کردیم، مجبور می‌شدیم سرمان را جلوی توپ بگذاریم. متاسفانه امروز خیلی از مربیان کاریزمای اداره یک تیم را ندارند.

- (لیچارهای علی پروین) همه‌اش حرف بود. می‌خواستند پروین را خراب کنند و به این شایعات متوسل می‌شدند. علی آقا احترام همه را داشت و در یازده سال حضور من در پرسپولیس به کسی توهین نکرد. البته چون پروین ذاتا آدم خاصی بود بدش نمی‌آمد با آنها که قرابت بیشتری داشت، شوخی کند. بعضی وقت‌ها سرمربی در رختکن یک جورهایی شوخی می‌کرد که همه روده‌بر می‌شدند اما این که زبانش به توهین باز شود، دروغ محض بود.

- فضا که عوض شد نسل ما حسابی سرخورده شد. خیلی از بچه‌ها رفتند کنج خانه نشستند و دیگر اطراف زمین فوتبال آفتابی نشدند. یک سری هم در میدان ماندند و در کلاس‌های مربیگری شرکت کردند. در مجموع معتقدم دگردیسی نسل‌ها منجر به زوال و فراموشی یک نسل طلایی شد که از بد روزگار به جنگ و بی‌پولی و مفلسی خورد.

- غم‌انگیزتر از همه این که هیچ کس در این سال‌ها حالی از بچه‌های پیشکسوت نپرسید. آن قدر مدیرانی که از جنس فوتبال نبودند، نسل ما را زدند و آن قدر دنبال منافع شخصی و لابی دویدند که حوصله بچه‌ها سر رفت و پل‌های رابطه کاملا قطع شد.

- ناصر (محمدخانی) بد آورد و بازی زندگی را باخت. انصافا زندگی روی خوش به او نشان نداد. خودش هم البته اشتباهاتی داشت وگرنه می‌توانست به یک مربی موفق بدل شود. کم و بیش تلفنی با هم صحبت می‌کنیم و جویای حالش هستم. ناصر هنوز زیر آوار است.

- زیباترین تصویر وقتی است که قهرمان بازی‌های آسیایی شدیم و در پکن جام را بالای سر بردیم. من در آن مسابقات آقای گل شدم و در آسیا لقب مار زنگی را گرفتم. ایران هم با گل حماسی سیروس از کره جنوبی گذشت و در فینال هم روسفید شد و در پکن دور افتخار زدیم. چه روزهایی بود؛ اصلا باور نمی‌کنم که ۲۴ سال گذشته.

- انتخاب بد می‌تواند نامه اعمال یک مربی را عوض کند. من در بعضی مقاطع تصمیمات خوبی نگرفتم. مثلا از این که در مقطعی به برق رفتم نادم هستم. البته کارنامه غیر قابل قبولی هم نداشتم. شما ببینید من با آقامجید پاس را قهرمان کردیم. در تراکتور و شموشک هم موفق بودم. بازیکنسازی در گل گهر نیز در دستور کارم بود که جواب داد. شاید اصلی‌ترین دلیل دوری من از نیمکت پرسپولیس و تیم‌های بزرگ این باشد که پاچه‌خواری بلد نیستم. من که آقای گل تاریخ یک باشگاه هستم، روا نیست پشت در اتاق مدیر عامل بمانم و تمنا کنم تا پست بگیرم. اگر لایقش باشم و رابطه‌سالاری هم نباشد حتما یک روز روی نیمکت تیم محبوبم می‌نشینم. مطمئن باشید همان روز هم کار خودم را خواهم کرد و زیر بلیط کسی نمی‌روم.

- با سکانداران کاربلدی مثل کی روش و برانکو موافقم. من از روز اول از کارلوس کی‌روش حمایت کردم و بارها گفتم او آدم دل و جرات‌داری است و از مربیان ایرانی جلوتر است. قبول دارم که فوتبال تدافعی‌اش به ایرانی‌ها نمی‌چسبد اما واقعیت این است که امروز در فوتبال مدرن دنیا هر مربی نامداری تز خودش را دارد و با پلن خودش پیش می‌رود. از کارلوس که اصولا یک مربی نتیجه‌گراست، نباید انتظار داشته باشیم نقشه‌های دکتر بیلاردو را برایمان رو کند. دیدید که با هنر او چقدر راحت به جام جهانی روسیه رسیدیم.

- (سفیدی زودهمگام موی سر) از بس سر زدم دیگر (می‌خندد). زیر سر روزگار است وگرنه یک تار موی سفید هم روی سرم نبود. بالاخره ۵۴ سالگی است و باید باور کرد که ایام پیری در راه است.

- بازیکن حرفه ای باید ۱۰ شب بخوابد. من از جوانی تا امروز خواب و خوراکم انضباط داشته. متاسفانه امروز بازیکن ۱۲ شب فست فود می‌خورد و نیمه‌شب با چشم‌های سرخ به خواب می‌رود. کسی هم پیدا نمی‌شود بپرسد شب‌بیداری بازیکن حرفه‌ای چه مفهومی‌دارد؟ آسیب‌شناسی این فوتبال بیمار را باید ناگزیر از همین جا شروع کنیم.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی