گفت‌وگو با مادر شایان مصلح: شایان تماس گرفت و گفت گلم را دوست داشتی؟ مال تو!

گفت‌وگو با مادر شایان مصلح: شایان تماس گرفت و گفت گلم را دوست داشتی؟ مال تو!

چند روز قبل شایان مصلح دقایق پایانی فینال نیم‌فصل به زمین مسابقه آمد، این بار نه در دفاع چپ بلکه در محوطه جریمه گلزنی کرد تا باز هم ارزش‌های خود را به همه ثابت کند.
ب گزارش پیروزی دیلی، به همین خاطر امروز سراغ خانم تیموری مادر شماره 69 پرسپولیس رفتیم تا گفت‌وگویی با خبرورزشی داشته باشد: *اسم شایان در شناسنامه علی مصلح است اما... بله، قبل از تولد او خوابی دیدم و نام علی را انتخاب کردم اما به دلیل علاقه پدرش به نام شایان، او را به این اسم صدا می‌زنیم. 

*فرهنگی هستید؟

تدریس می‌کنم اما این فرهنگی بودن به معنای استخدام آموزش ‌و پرورش نیست، بلکه آموزشگاه خصوصی داشتم. فعالیت‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در سطح شهرستان داشته و دارم. مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی و کارشناسی ارشد برنامه‌ریزی توریسم و گردشگری دارم و یک دوره هم نماینده شورای شهر رودبار بودم. 

*بچگی شایان چطور بود؟ 

وقتی پدرش بر اثر تصادف به رحمت خدا رفت، با اینکه حدوداً 3 سال داشت اما بی‌تابی می‌کرد آخر بدجور به هم وابسته بودند و با هم بازی می‌کردند. بزرگتر که شد، کمتر بی‌تابی می‌کرد و چون درسخوان بود، خودش را با درس سرگرم می‌کرد. با اینکه بچه بود، اطلاعات فوتبالی قوی‌ای داشت طوری که در جمع خانوادگی و مهمانی همیشه از فوتبال صحبت می‌کرد. مثلاً از آنها می‌پرسید ماریو باسلر را می‌شناسید؟

 *مهمانان‌ چه می‌گفتند؟

 تعجب می‌کردند و آنها که فوتبالی نبودند، می‌گفتند باسلر کیه؟ 

*شیشه همسایه‌ها را هم می‌شکست؟

 با همسایه‌ها کار نداشت اما آن زمان‌ها میز تلویزیون‌های ما شیشه‌دار بود، هر هفته این شیشه‌ها را می‌شکست. 

*چطوری؟

 در خانه و سالن پذیرایی با دوستانش فوتبال بازی می‌کرد.

*ناراحت نمی‌شدید؟

 ناراحت نه اما به او می‌گفتم مواظب شیشه‌ها باشد. وقتی توپش را پنهان می‌کردم، جوراب و پرتقال حکم توپ را داشت! 

*با جوراب؟ 

بله جوراب، حتی یک بار با جوراب مهمانان توپ فوتبال درست کرده بود و مهمانان ما دنبال جوراب خود می‌گشتند. غافل از اینکه شایان سحرخیز است و قبل از بیدار شدن مهمان‌ها، جوراب‌هایشان را برمی‌داشت و توپ درست می‌کرد. 

*فکر می‌کردید این بچه شاعر شود؟ 

از بچگی کتاب و روزنامه می‌خریدم و برایش می‌خواندم. او با این علاقه بزرگ شد. در شب‌های شعر و انجمن ادبی رودبار شرکت می‌کرد و بعد‌ها در تهران همین کار را ادامه داد. البته معلم راهنمایی‌‌اش از استعداد ادبی او خبر داده بود. 

*شایان برای مادرش هم شعر گفته؟ 

بله، برای شادی قلب یگانه فرزندت/ بخند حضرت مادر، فدای لبخندت

 *دلتنگی و دوری از فرزند سخت نیست؟

 هر وقت دلتنگ می‌شوم، از او می‌خواهم برایم شعرهایش را بخواند و صدای ضبط شده خودش را برایم بفرستد. در ضمن در ساعت‌های مختلف با شایان تماس می‌گیرم. اگر گوشی را جواب ندهد، نگران می‌شوم. 

*شایان که بچه خوبی است؟

 بله ولی یک مادر همیشه دلواپس فرزندش است. وقتی جواب ندهد، از اطرافیان درخواست می‌کنم ببینند چه خبر است. 

*چند وقت یک‌بار همدیگر را می‌بینید؟ 

شایان بازیکن حرفه‌ای است و نباید از فضای تمرین و فوتبال دور شود به همین خاطر من به تهران می‌روم و او را ملاقات می‌کنم؛ تقریباً هر 10 روز یک‌بار. 

*طی کردن راه رودبار- تهران سخت نیست؟

 برای دیدن فرزندم متحمل هرگونه سختی‌ای می‌شوم چون دیدار فرزندم ارزشش را دارد. برای رسیدن پسرم به اهدافش ذره‌ذره جوانی‌ام را گذاشتم، رفتن به تهران و رودبار که سختی‌ای ندارد. 

*برویم سراغ حال! بازی پارس جنوبی جم و پرسپولیس را تماشا ‌کردید؟

 بله ‌دیدم؛ استرس همراه با قدم زدن و دعا برای موفقیت پرسپولیس. وقتی شایان وارد زمین می‌شود، دلشوره‌ام چند برابر می‌شود. *

وقتی شایان گل زد، چه حسی داشتید؟

 خوشحال شدم و اشک شوق ریختم. 

با شایان تماس نگرفتید؟

 بعد از هر بازی منتظر می‌مانم زمان خروج‌شان از استادیوم تماس می‌گیرم اما این بازی شایان خودش تماس گرفت و گفت: مادر بازی خوب بود، دوست داشتی؟ گلم را به شما تقدیم می‌کنم. 

*ناراحت نیستید شایان نیمکت‌نشین است؟

 او یک‌شبه بازیکن نشده، پله‌پله بازیکن شده. تا اینجا با خواست خداوند، پشتکار و توانمندی خودش بالا آمده. قبلاً هم چنین شرایطی را تجربه کرده اما دلسرد نشد و به سپیدرود رفت که آقایان نظرمحمدی و پیوس با دیدن تمرین و تلاش شایان به ایشان اعتماد کردند و آن زمان هم‌پستی‌های قوی‌ای داشت، بنابراین همیشه به پسرم گفته‌ام با همه وجودش تلاش کند. آقای برانکو مربی بسیار باهوشی است و حرفه‌ای فکر می‌کند و هر وقت صلاح باشد، شایان را به زمین می‌آورد. 

*دل‌تان نمی‌خواهد شایان به تیم ملی برود؟

 آرزوی هر مادری است. رفتن او به تیم ملی دل بی‌قرارم را آرام می‌کند. 

*گفتید دل بی‌قرار؟چه کسی به شما خبر سوختن شایان با چای را داد؟! 

راستش شایان به خاطر اینکه من ناراحت نشوم به بیمارستان یا درمانگاه نرفته بود تا خبرش از طریق رسانه‌ها به گوش من نرسد. وقتی خبر به رسانه‌ها درز کرد، خواهرم از تهران تماس گرفت. از ترس اینکه من در فضای مجازی خبر را بخوانم، قبل از ساعت حضور من در فضای مجازی، آرام آرام به من گفت نترس و باقی ماجرا... 

 *راستی چند وقت قبل در فضای مجازی شایعه شده بود شایان پسر شهید است!

 پدر شایان دبیر ریاضی بود و در راه برگشت به خانه تصادف کرد. شاید به خاطر اینکه در منابع مذهبی می‌گویند کسی که در راه شغل و خدمت به خانواده بمیرد همانند شهید است، این حرف را زده‌اند. البته فضای مجازی حرف‌هایی هم می‌زند که دل آدم را می‌رنجانند.

 *چطور؟

 اینکه وقتی در زمین مسابقه موفق نمی‌شود، به او بگویند به خاطر اعتقاداتت بوده و چند وقت بعد که گل زد، همان آدم‌ها تشویقش کنند، زیبا نیست. البته به قول شایان نباید به این تشویق و تنبیه‌ها دل بست؛ توکل ما به خداست. 

*هیچ وقت به شایان نگفتید فوتبال آب و نان نمی‌شود؟! 

راستش دوست داشتم شایان پزشک بشود و فوتبال برایش تفریح باشد اما او علاقه‌ای به پزشکی نداشت. 

*او مهندسی را دوست دارد؟

 بله او به رشته ریاضی رفت. در کنکور دانشگاه دولتی رشت و آزاد تهران قبول شد اما به خاطر فوتبالش ترجیح داد در تهران درس بخواند و هنوز هم ادامه دارد. فوتبال برای اوست و درسش برای من است. 

*اگر حرف خاصی مانده... 

از تمام کسانی که در مسیر رشد شایان با من همکاری داشتند، تشکر می‌کنم. از حمایت‌های مردم خوب شهرستان رودبار و تمام نقاط ایران که بعد از بازی با پیام یا تماس باعث دلگرمی من می‌شوند و از دوستان شایان و خانواده‌ام که همیشه کنار من هستند، تشکر می‌کنم.

شایان مصلح

پرسپولیس-پارس جنوبی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی